پارت30
#پارت30
شیطونکِ بابا🥺💜
_ م...من...ف..فقط اومدم....که...ببینم.... کجایی....
+ بهتر بود قبلش ازم اجازه میگرفتی بیبی
خواستمو خودمو ازش جدا کنم که دستشو محکم فشار داد دور کمرم و منو به چسبوند به خودش
دستمو روی بازوش گذاشتم و با تمام توانم زور زدم ؛ پدسگ اصن از جاش تکون نمیخورد
_ ولم کن میخوام برم افراز
سرشو نزدیک گوشم آورد و گفت:
+ اگه ولت نکنم میخوای چیکارکنی مثلا؟؟
قلبم داشت میومد تو حلقم و نزدیک بود سکته کنم از استرس ، خدایا عجب غلطی کردم اومدم اینجا
اشکم داشت درمیومد و نزدیک بود بزنم زیر گریه ، با بغض لب زدم:
_ تورخدا بزار برام ازت خواهش میکنم
نفساش که به گردنم میخورد حالمو بدمیکرد ؛ توی دلم هی صلوات میدادم و از خدا کمک میخواستم تا از زیر دست این کثافط نجات پیداکنم
+ هر دختری پاشو بزاره تو این اتاق باید یه دور سرویس بده عزیزم
با حرفش چشمام گرد شد و با بُهت گفتم:
_ یعنی چی؟؟؟
+ از دخترایی که خودشونو میزنن به خنگ بودن اصلا خوشم نمیاد غنچه کوچولو
از عجز نالیدم:
_ بخدا من این کاره نیستم بزار برم
+ به قیافت نمیخوره ، مخصوصا این اندام توپی که داری
اینو گفت و دستشو برد لای موهام ، با ترس داشتم نگاش میکردم که گفت:
+ تو حتی سنتم دروغ گفتی کوچولو ، مطمعنم
که ۱۶سال نداری
_ بخدا دروغ نگفتم.... به کی قسم بخورم ۱۶سالمع آخه؟؟
+ عه جدی؟؟؟ پس خوب چیزی هستی....
الان مشخص میشه....
اومدم چیزی بگمکه بغلم کرد و....
شیطونکِ بابا🥺💜
_ م...من...ف..فقط اومدم....که...ببینم.... کجایی....
+ بهتر بود قبلش ازم اجازه میگرفتی بیبی
خواستمو خودمو ازش جدا کنم که دستشو محکم فشار داد دور کمرم و منو به چسبوند به خودش
دستمو روی بازوش گذاشتم و با تمام توانم زور زدم ؛ پدسگ اصن از جاش تکون نمیخورد
_ ولم کن میخوام برم افراز
سرشو نزدیک گوشم آورد و گفت:
+ اگه ولت نکنم میخوای چیکارکنی مثلا؟؟
قلبم داشت میومد تو حلقم و نزدیک بود سکته کنم از استرس ، خدایا عجب غلطی کردم اومدم اینجا
اشکم داشت درمیومد و نزدیک بود بزنم زیر گریه ، با بغض لب زدم:
_ تورخدا بزار برام ازت خواهش میکنم
نفساش که به گردنم میخورد حالمو بدمیکرد ؛ توی دلم هی صلوات میدادم و از خدا کمک میخواستم تا از زیر دست این کثافط نجات پیداکنم
+ هر دختری پاشو بزاره تو این اتاق باید یه دور سرویس بده عزیزم
با حرفش چشمام گرد شد و با بُهت گفتم:
_ یعنی چی؟؟؟
+ از دخترایی که خودشونو میزنن به خنگ بودن اصلا خوشم نمیاد غنچه کوچولو
از عجز نالیدم:
_ بخدا من این کاره نیستم بزار برم
+ به قیافت نمیخوره ، مخصوصا این اندام توپی که داری
اینو گفت و دستشو برد لای موهام ، با ترس داشتم نگاش میکردم که گفت:
+ تو حتی سنتم دروغ گفتی کوچولو ، مطمعنم
که ۱۶سال نداری
_ بخدا دروغ نگفتم.... به کی قسم بخورم ۱۶سالمع آخه؟؟
+ عه جدی؟؟؟ پس خوب چیزی هستی....
الان مشخص میشه....
اومدم چیزی بگمکه بغلم کرد و....
۴.۴k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.