عشق مشکی

عشق مشکی
p42

+تهیونگ:بیب چیزی شده!؟
خشک لبخندی زدم و گفتم نه
+تهیونگ:چرا یه چیزیت شده بهم بگو
-هیچی یاد دفعه قبل افتادم که تو این هواپیما نشسته بودیم بجای اینکه جای من بشینی منو تنها گذاشتی رفتی پیش ا.د نشستی
تهیونگ سرشو انداخت پایین
+تهیونگ:نمی‌دونم چجوری برات جبرانش کنم خیلی متاسفم
سری تکون دادم کم کم هواپیما داشت بلند میشد
سرمو گذاشتم روی شونه تهیونگ
+تهیونگ:ا.ت منم یادم نمیره میخواستی حرص منو دربیاری سرتو گذاشتی روی شونه جونگ کوک
خنده ای کردم
-حقته خوب کردم
+تهیونگ:درد جبران میکنم برات ا.ت خانم
-هیچ کاری نمیتونی بکنی شوهر گرامم
+تهیونگ:میبینیم
یهو شکمم صدا داد از کیفم ساندویچ هارو درآوردم یکیو دادم تهیونگ یکیو خودم
+تهیونگ:مرسی بیب اینم یادم نمیره ساندویچتو به جونگ کوک دادی چقدر حرصمو درآوردی میخواستم همونجا تو هواپیما
تنبیهت کنم که بفهمی مال کی
شیطون نگاش کردم و شروع کردم به خوردن ساندویچم

تقریبا سانویچامون تموم شد
-ته من حوصلم سر رفت کی میرسیم!؟
+تهیونگ:تازه حرکت کردیم خیلی مونده
پوفی کشیدم

و سرمو گذاشتم رو شونه تهیونگ و چشمامو بستم
.....................

چند ساعت بعد~~~
چشمامو باز کردم دیدم سرم رو شونه تهیونگه
خمیازه ای کشیدم

+تهیونگ:به به از خواب بیدار شدی چقدر حوصلم سررفت نخواب دیگع

-باشه کی میرسیم ته؟
+تهیونگ:نمی‌دونم یکم دیگه
پوفی کشیدم

-بدنم خشک شد آنقدر نشستم
+تهیونگ:صبر کن بیب میرسیم دیگه
سری تکون دادم

تهیونگ دستمو گرفت تو دستش
+تهیونگ:چرا دستت آنقدر کوچولوعه!؟
و لبخندی زد

-دست من کوچولو نیست دست تو زیادی بزرگه
و لبخند دندون نمایی زدم
+تهیونگ:معلومه من ددی ام دستم باید بزرگ باشه

-پوف
+تهیونگ:والا دستای تو کوچولوعه چون بیبی هستی
با حرص نگاش کردم که ساکت شد



لایک 50
کامنت70
دیدگاه ها (۷۲)

عشق مشکی p43از زبان ا.ت:بلاخره بعد کلی حرف زدن سرمون گرم شد ...

تهکوک_ هیچ وقت،هیچ چیز بین ما خوب پیش نمیره جونگکوک.+حق داری...

عشق مشکی p41منم حرصم گرفت تو لیوانو پره آب کردم ریختم رو کلش...

عشق مشکی p40از زبان ا.ت:تهیونگ بیشتر سرشو تو گردنم فرو کرد -...

پارت ۲۵ فیک دور اما آشنا

ظهور ازدواج )( پارت۳۳۵ فصل ۳ ) چي؟ نفسم بند اومد و هول چشم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط