ازدواج اجباری
𝙵𝚘𝚛𝚌𝚎𝚍 𝚖𝚊𝚛𝚛𝚒𝚊𝚐𝚎
(𝙿𝚊𝚛𝚝 35)
لیسا: من لیسا هستم دوست ات خوشبختم
جیمین: آها بله منم جیمین هستم دوست قدیمیه ات خوشبختم
لیسا: ات راجبتون بهم گفته بود همین چند دقیقه پیش البته
( ات زد به پای لیسا و با لبخند به جیمین نگاه کرد)
ات: بشین دیگه چرا وایستادی
جیمین: بشینم اینجا؟
ات: اگه دوست داری بشین
( جیمین نشست کنار ات)
جیمین: فقط همینارو خوردید؟ این لیوان 4 منه
ات: خب ما تازه اومدیم
لیسا: ما نمیخوایم مست بشیم
جیمین: پس جنبه اش ندارید ( پوزخند)
ات: ما نداریم؟! مطمئنی؟... اوکی.... آقااا ( دستشو گذاشت رو میز رو به گارسون)
گارسون: بله
ات: 3 تا ویسکی 60 درصد بیار
( لیوان هارو گذاشت جلوشون و ات همرو سر کشید)
ات: اومم به به....
لیسا: خدایی؟ تو و از این کارا؟! ( رو به ات)
ات: ( با چشماش اشاره کرد خفه شه) بخور دیگه
لیسا: عجب ( خندید و لیوان سر کشید)
( هر 3 تاشون جوگیر شده بودن و لیوان های زیادی خوردن که ات و جیمین زیاده روی کرده بودن و کاملا مست شده بودن ولی لیسا هنوز کامل مست نشده بود)
ات: ( خنده و با حالت مستی) اقا یه لیوان دیگه بده
لیسا: نه نده دیگه نمیخوایم... ات بسه دیگه کافیه
ات: چرا... نه من خوبم نگران نباش ( خنده، مست)
لیسا: وای ( دستشو گذاشت رو شکمش) فک کنم من دارم بالا میارم.... الان میام ( بلند شد و رفت)
..
ات: میبینم که دیگه نمیتونی آقای پارک ( روبه جیمین با حالت مستی)
جیمین: بازم میخوام ( خمار مست)
ات: میخوای به جاش چکه چکه خودت بمکی ازش؟ ( خمار مست)
جیمین: چطوری .. ( سرشو خاروند)
ات: ( خندید و با حالت مستی رفت نشست رو پاهای جیمین و چند سانتی صورتش قرار گرفت) اینجوری ( اشاره به لباش)
جیمین: منو تحریک نکن خوب برات تموم نمیشه لعنتی ( بدن ات لمس میکرد)
ات: میتونم یه جور دیگه حالتو خوب کنم که تحریک نشی ( خمار مست)
( جیمین چشماش رفت رو لبای پفکی و نرم ات... دیگه نتونست طاقت بیاره و از گردن ات گرفت و نزدیک خودش کرد و لباشو کوبوند به لبای ات... اروم مک میزد و ات هم همراهی میکرد و دستاشو انداخت دور گردن جیمین و خودشو بیشتر به چسبوند)
..
( لیسا از دستشویی اومد بیرون و با دیدن ات و جیمین خشکش زد)
لیسا: یا خدا... اینا دارن چه غلطی میکنن... حتما به خاطر مستیشونه... وای ( خندید و دستشو گذاشت جلو دهنش.... اینور و اونورش نگاه کرد که دید یه نفر داره بدجوری به ات و جیمین نگاه میکنه... باورش نمیشد که اون همون شخصه... چشماش گرد شد و رفت سمتش)
شرط:
40 لایک
30 کامنت
(𝙿𝚊𝚛𝚝 35)
لیسا: من لیسا هستم دوست ات خوشبختم
جیمین: آها بله منم جیمین هستم دوست قدیمیه ات خوشبختم
لیسا: ات راجبتون بهم گفته بود همین چند دقیقه پیش البته
( ات زد به پای لیسا و با لبخند به جیمین نگاه کرد)
ات: بشین دیگه چرا وایستادی
جیمین: بشینم اینجا؟
ات: اگه دوست داری بشین
( جیمین نشست کنار ات)
جیمین: فقط همینارو خوردید؟ این لیوان 4 منه
ات: خب ما تازه اومدیم
لیسا: ما نمیخوایم مست بشیم
جیمین: پس جنبه اش ندارید ( پوزخند)
ات: ما نداریم؟! مطمئنی؟... اوکی.... آقااا ( دستشو گذاشت رو میز رو به گارسون)
گارسون: بله
ات: 3 تا ویسکی 60 درصد بیار
( لیوان هارو گذاشت جلوشون و ات همرو سر کشید)
ات: اومم به به....
لیسا: خدایی؟ تو و از این کارا؟! ( رو به ات)
ات: ( با چشماش اشاره کرد خفه شه) بخور دیگه
لیسا: عجب ( خندید و لیوان سر کشید)
( هر 3 تاشون جوگیر شده بودن و لیوان های زیادی خوردن که ات و جیمین زیاده روی کرده بودن و کاملا مست شده بودن ولی لیسا هنوز کامل مست نشده بود)
ات: ( خنده و با حالت مستی) اقا یه لیوان دیگه بده
لیسا: نه نده دیگه نمیخوایم... ات بسه دیگه کافیه
ات: چرا... نه من خوبم نگران نباش ( خنده، مست)
لیسا: وای ( دستشو گذاشت رو شکمش) فک کنم من دارم بالا میارم.... الان میام ( بلند شد و رفت)
..
ات: میبینم که دیگه نمیتونی آقای پارک ( روبه جیمین با حالت مستی)
جیمین: بازم میخوام ( خمار مست)
ات: میخوای به جاش چکه چکه خودت بمکی ازش؟ ( خمار مست)
جیمین: چطوری .. ( سرشو خاروند)
ات: ( خندید و با حالت مستی رفت نشست رو پاهای جیمین و چند سانتی صورتش قرار گرفت) اینجوری ( اشاره به لباش)
جیمین: منو تحریک نکن خوب برات تموم نمیشه لعنتی ( بدن ات لمس میکرد)
ات: میتونم یه جور دیگه حالتو خوب کنم که تحریک نشی ( خمار مست)
( جیمین چشماش رفت رو لبای پفکی و نرم ات... دیگه نتونست طاقت بیاره و از گردن ات گرفت و نزدیک خودش کرد و لباشو کوبوند به لبای ات... اروم مک میزد و ات هم همراهی میکرد و دستاشو انداخت دور گردن جیمین و خودشو بیشتر به چسبوند)
..
( لیسا از دستشویی اومد بیرون و با دیدن ات و جیمین خشکش زد)
لیسا: یا خدا... اینا دارن چه غلطی میکنن... حتما به خاطر مستیشونه... وای ( خندید و دستشو گذاشت جلو دهنش.... اینور و اونورش نگاه کرد که دید یه نفر داره بدجوری به ات و جیمین نگاه میکنه... باورش نمیشد که اون همون شخصه... چشماش گرد شد و رفت سمتش)
شرط:
40 لایک
30 کامنت
۱۰.۳k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.