ازدواج اجباری
𝙵𝚘𝚛𝚌𝚎𝚍 𝚖𝚊𝚛𝚛𝚒𝚊𝚐𝚎
(𝙿𝚊𝚛𝚝 33)
ات: آجوما بهتر نیست دیگه بریم بازار؟
جیسو: چرا بریم ... ولی همون جیسو صدام کن عزیزم😊
ات: باشه
( وسایل هارو جمع کردن و بردن گذاشتن تو ماشین و سوار شدن و به سمت بازار حرکت کردن... بعد اینکه رسیدن ات ماشین رو یه جا پارک کرد و با جیسو پیاده شدن و وارد بازار شدن)
جیسو: اوه چقد شلوغه...
ات: اره.... من واسه شب که میخوام برم جایی لباس میخوام... و دوست دارم شما هم نظر بدی ( چشمک)
جیسو: نظر خودت مهم تره عزیزم
ات: ولی دوست دارم طبق نظر شما لباس بگیرم... ببینم سلیقه اتون چطوریه😉
جیسو: باشه😂
( ات و جیسو به یه مغازه ای رفتن)
ات: خب شما چند تا لباس انتخاب کن بهم بده که در اخر یکیو انتخاب کنید
جیسو: باشه ( یکم گشت تو مغازه و همراه 3 تا لباس رفت سمت ات) اینارو امتحان کن
ات: واوو چه خوشگلن... باشه
( لباسارو از جیسو گرفت و رفت تو اتاق پرو... بین اون 3 تا یکیشون بالاخره انتخاب کردن و حساب کردن و از مغازه اومدن بیرون)
جیسو: با این لباس خیلی خوشگل میشی شب مطمئنم
ات: خخخ البته سلیقه ی شما انقد قشنگه که من قرار تو اون لباس خوشگل بشم😂😜
جیسو: 😂😂 ... ( اینور و اونورشو نگاه کرد) وای اون لباسه چقد خوشگله
ات: کدوم؟
جیسو: ( دست ات رو گرفت و رفتن از پشت شیشه دیدن) اون بولیز گل گلیه با اون شلوار خیلی خوشگل میشه
ات: خببب بیا بریم ( دست جیسو رو گرفت و رفتن تو مغازه و ات اون لباسارو برداشت و داد به جیسو) بیا
جیسو: میخوای بخریش؟
ات: نه شما برو پرو کن ببینیم چطوریه تو تنت
جیسو: باشه ( لباس از دست ات گرفت و رفت پرو کرد ) عزیزم خوبه؟
ات: اوففف آجوما ببخشیدا ولی عجب دافی شدی😂😂
جیسو: عه عه😂
ات: خب دوسش داری؟ همینو برات میگیرم
جیسو: لازم نکرده.... من بخوام خودم حساب میکنم
ات: نوچ امروز که با من بیرون اومدی از این خبرا نیست
ویو ادمین
خلاصه بعد بحثشون باهم جیسو راضی شد
و باهم مغازه های زیادی رفتن و وسایل مختلفی گرفتن و از بازار اومدن و سوار ماشین شدن
..
ات: هوفففف خسته شدما... ساعت چنده ( ساعت مچیش نگاه کرد.... 7:30)
ات: خب خداروشکر هنوز وقت دارم.... آجو... عا جیسو دیگه کاری نداری؟ ( رو به جیسو)
جیسو: نه عزیزم
ات: باشه پس بریم خونه
ویو ادمین
( ماشین روشن کرد و به سمت عمارت رفتن... ماشینو گذاشت تو عمارت و وسایل برداشتن و رفتن تو... آجوما دوباره از ات تشکر کرد و پاکت هارو برد تو اتاق خودش و ات هم همینطور....)
(𝙿𝚊𝚛𝚝 33)
ات: آجوما بهتر نیست دیگه بریم بازار؟
جیسو: چرا بریم ... ولی همون جیسو صدام کن عزیزم😊
ات: باشه
( وسایل هارو جمع کردن و بردن گذاشتن تو ماشین و سوار شدن و به سمت بازار حرکت کردن... بعد اینکه رسیدن ات ماشین رو یه جا پارک کرد و با جیسو پیاده شدن و وارد بازار شدن)
جیسو: اوه چقد شلوغه...
ات: اره.... من واسه شب که میخوام برم جایی لباس میخوام... و دوست دارم شما هم نظر بدی ( چشمک)
جیسو: نظر خودت مهم تره عزیزم
ات: ولی دوست دارم طبق نظر شما لباس بگیرم... ببینم سلیقه اتون چطوریه😉
جیسو: باشه😂
( ات و جیسو به یه مغازه ای رفتن)
ات: خب شما چند تا لباس انتخاب کن بهم بده که در اخر یکیو انتخاب کنید
جیسو: باشه ( یکم گشت تو مغازه و همراه 3 تا لباس رفت سمت ات) اینارو امتحان کن
ات: واوو چه خوشگلن... باشه
( لباسارو از جیسو گرفت و رفت تو اتاق پرو... بین اون 3 تا یکیشون بالاخره انتخاب کردن و حساب کردن و از مغازه اومدن بیرون)
جیسو: با این لباس خیلی خوشگل میشی شب مطمئنم
ات: خخخ البته سلیقه ی شما انقد قشنگه که من قرار تو اون لباس خوشگل بشم😂😜
جیسو: 😂😂 ... ( اینور و اونورشو نگاه کرد) وای اون لباسه چقد خوشگله
ات: کدوم؟
جیسو: ( دست ات رو گرفت و رفتن از پشت شیشه دیدن) اون بولیز گل گلیه با اون شلوار خیلی خوشگل میشه
ات: خببب بیا بریم ( دست جیسو رو گرفت و رفتن تو مغازه و ات اون لباسارو برداشت و داد به جیسو) بیا
جیسو: میخوای بخریش؟
ات: نه شما برو پرو کن ببینیم چطوریه تو تنت
جیسو: باشه ( لباس از دست ات گرفت و رفت پرو کرد ) عزیزم خوبه؟
ات: اوففف آجوما ببخشیدا ولی عجب دافی شدی😂😂
جیسو: عه عه😂
ات: خب دوسش داری؟ همینو برات میگیرم
جیسو: لازم نکرده.... من بخوام خودم حساب میکنم
ات: نوچ امروز که با من بیرون اومدی از این خبرا نیست
ویو ادمین
خلاصه بعد بحثشون باهم جیسو راضی شد
و باهم مغازه های زیادی رفتن و وسایل مختلفی گرفتن و از بازار اومدن و سوار ماشین شدن
..
ات: هوفففف خسته شدما... ساعت چنده ( ساعت مچیش نگاه کرد.... 7:30)
ات: خب خداروشکر هنوز وقت دارم.... آجو... عا جیسو دیگه کاری نداری؟ ( رو به جیسو)
جیسو: نه عزیزم
ات: باشه پس بریم خونه
ویو ادمین
( ماشین روشن کرد و به سمت عمارت رفتن... ماشینو گذاشت تو عمارت و وسایل برداشتن و رفتن تو... آجوما دوباره از ات تشکر کرد و پاکت هارو برد تو اتاق خودش و ات هم همینطور....)
۴.۴k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.