خوناشامکوچولو

#خوناشام_کوچولو
پارت35
مشغول صحبت کرن بودیم که یهو کوک و اعضا اومدن با چیزی که دیدیم خندم گرفت همشون با قیافه معصوم 😇و با یه عالمه خوراکی اومدن تو
=+سلام پسرا
•"_~٪*، سلام
م. ا /م. ل سلام
=خسته نباشید اونا رو بدید من و ا. ت ببریم اشپزخونه
+اره سریع بدید که کلی کار داریم
_ن خودمون میبریم
+چی
~ا. ت و لیا شما بشینید ما اینارو میزارین زود میام
*ببخشید با اجازه ما اینا رو بزاریم بیاییم
میا(مادر لیا ): چه پسرای با ادب و خوبی
سونا(مادر ا.ت): اره خیلی خوشم اومد
اعضا اومدن و کلی با میا و سونا حرف زدن و میا و سونا کلی از پسرا خوششون اومد و همیچی خوب بود تا یه روز قبل روز برگشت
ویو ا. ت (صبح)
بیدار شدم داشتم صبحونه درست میکردم که یه ست دور کمرم حس کردم کوک بود به راحتی فهمیدم با خنده اروم بهش گفتم
+سلام عشقم صبح بخیر
_صبح توهم بخیر (بو.سه ی کوتاهی به لبای ا.ت زد )
+خنده) چیکار میکنی اگه مامانم بیاد چی
_چیه مگه جرم که نکردم لبای عشقمو بو. سیدم بعدشم میدونی چقدر دلم برای لمس کردنت تنگ شده بود
سونا و میا: که اینطور عشقت
+یا خدا مامان خاله ش. شما از کی اینجایید
سونا: به اندازه ای کع همه چی رو بفهمیم وایسا ببین ور پریده(دوید سمت ا.ت)
+جیغغغغغغغغغغغغ مامان ن وایسا کمککککککک مامامننننننن
_مادر جان یه لحظه صبر کنید ما براتون توضیخ میدیم
سونا: باید توضیح بدید ا. ت بیا اینجا ببینم همه چی رو تعریف کنید زود
+چشم ببین مامان....(همه چی رو تعریف میکنه اما چیزی در مورد خوناشام شدن و دزدیدن کوک نمیگه یه چوری نشون میده کع انگار همه چی خیلی عادی اتفاق افتاده)
سونا:کوک قصدت جدیه
_بله مادر
سونا:اگه بفهمم اشکشو در اوردی اون وقت... ا ت دخترم من به خواسته و انتخابت احترام میزارم و قبول کردم اما باید با پدرت هم حرف بزنم تا راضیش کنم
+مرسی مامان جونممممممم
_ممنون مادر جان
میا: ا. ت شیطون سلیقت خوبه ها
=~٪*، •"مبارکههههههههههه
+شما کجا بودید
=از پشت در همه چی رو شنیدیم
~اره اره
*قصد فوضولی نبود ولی از سر کنجکاوی بود
•"،*_~٪=+خنده
میا: لیا مادر راستشو بگو تو چی
=من هنو سینگلم خیالت راحت
+اما در اینده ن
=ا. ت
~خب راستشو میگه ما که از اینده با خبر نیستیم
+بیا دیدی
میا: تهیونگ پسرم یه لحظه بیا
~چشم
میا: لیا رو دوست داری
~بله دوسش دارم
میا: قصدت جدیه
~بله
میا: پس دلش رو به دست بیار بریم تو پیش بقیه
سونا: میا نظرت چیه امروز بریم
میا: اره اتفاقا منم همینو میخواستم بگم
ویو کوک
مادر جان و خاله میا رفتن باز خودمون موندیم ا. ت تو اتاقش بود رفتم تو اتاقش که دیدم داره لباس عوض میکنه تا منو دید خواست حرف بزنه که سریع رفتم جلو و ل. بم و روی ل. بش گزاشتم و یه می. ک کوچیک زدم بعد زیر گوشش گفتم....
#اد_جئون
شرط 6لایک ❤6کامنت 🗨
دیدگاه ها (۱۴)

#خوناشام_کوچولو پارت 36زیر گوشش گفتم _چیه خوناشام کوچولوم ال...

#خوناشام_کوچولو پارت 37با صدای هیونگا به خودم اومدم~داداش یک...

#خوناشام_کوچولو پارت 34ویو ا. ت مشغول صحبت کردن بودیم که یهو...

#خوناشام_کوچولوپارت33وقتی بیدار شدم دیدم جونگ کوک و لیا جفتش...

پارت ۹۶ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۹۵ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط