پارت ۶۰
پارت ۶۰
ددی_شوگره_اجباریه من
سانامی نشسته بود و صبحونه میخورد...
جیمین:: این کثافت چرا جواب نمیده؟؟!!!
سانامی حواسش نبود و میخورد...
سانامی:: کی؟!
جیمین با تعجب برگشت و نگاش کرد...
سانامی:: شیرش شکرش کمه
جیمین:: 😐😐😐چی میگی بتوچه ک کیه
سانامی:: م..مگه چی گفتم🥺
جیمین:: خفه شو و اون دردو کوفت کن
سانامی:: شکرش کمه🥺
جیمین:: اووففف..گمشو شکر بریز توش
سانامی:: چشم
سانامی پا شد و شکرارو خاست در بیاره ک دستش نرسید...
برای همین قند انداخت تو شیرش🙂😂
بیست مین بعد داروهاشم خورد و نشست انیمه ببینه
سانامی:: خدا کنه نیاد بگه نبین
جیمین:: چیه تو میبینی هروز و هرشب؟؟؟!!!
سانامی:: پاچه گرف
جیمین:: چیزی گفتی؟!
سانامی:: ن..نههه
جیمین:: پاشو برو اتاق...زود
سانامی:: آخه چرااا
جیمین:: گفتم گمشو
سانامی کنترلو زد تو مبل و رفت
جیمین:: چیکار میکنی😐😐
سانامی چیزی نگفت و رفت تو اتاق...
سانامی:: ای ریدم تو زندگی پیش این صگ
شیومین:: چیشدددددد ارباااابببببب
سانامی با عجله رفت تو سالن دید جیمین انگار حالش بده
سانامی:: مرد؟!😳😀
شیومین:: زهر مااررررر
سانامی:: حق..حق ا..اربابببب حق..🥺😁🙂
شیومین:: فیلمتو بزار کنار برو آب قند بیار
سانامی پرید تو آشپزخونه چند مین بعد اومد...
جیمین آب قندو از دستش گرفت...
جیمین:: آییییییششششششش دختره پدصگ چرا شوره؟!
سانامی:: دستم نرسید ب شکرا بجاش نمک ریختم توش👀
جیمین:: ببین من تورو آدم میکنم
سانامی:: همیشه همینو میگین ارباب اما از خرم خرترم👀
شیومین:: ودف...زبون درآورد
سانامی:: راستش امروز میخام برای یبارم ک شده شخصیت اصلیم یعنی اون دختر کیوت و شیطون و فضولو نشون بدم
جیمین:: گوه میخوری برو اتاقت و درو ببند نبینمت بیای بیرون
سانامی:: چشم😐😒
سانامی رفت تو اتاق و درو بست...
جیمین:: سرم گیج رفت چرا عمارتو گذاشتی رو سرت
شیومین:: ببخش...حالا برین استراحت کنید
جیمین:: کدوم صگی بزاره...
شیومین:: 😐🙂
جیمین رفت تو اتاقش و رو تخت بازم دراز کشید تا خابش برد...
ددی_شوگره_اجباریه من
سانامی نشسته بود و صبحونه میخورد...
جیمین:: این کثافت چرا جواب نمیده؟؟!!!
سانامی حواسش نبود و میخورد...
سانامی:: کی؟!
جیمین با تعجب برگشت و نگاش کرد...
سانامی:: شیرش شکرش کمه
جیمین:: 😐😐😐چی میگی بتوچه ک کیه
سانامی:: م..مگه چی گفتم🥺
جیمین:: خفه شو و اون دردو کوفت کن
سانامی:: شکرش کمه🥺
جیمین:: اووففف..گمشو شکر بریز توش
سانامی:: چشم
سانامی پا شد و شکرارو خاست در بیاره ک دستش نرسید...
برای همین قند انداخت تو شیرش🙂😂
بیست مین بعد داروهاشم خورد و نشست انیمه ببینه
سانامی:: خدا کنه نیاد بگه نبین
جیمین:: چیه تو میبینی هروز و هرشب؟؟؟!!!
سانامی:: پاچه گرف
جیمین:: چیزی گفتی؟!
سانامی:: ن..نههه
جیمین:: پاشو برو اتاق...زود
سانامی:: آخه چرااا
جیمین:: گفتم گمشو
سانامی کنترلو زد تو مبل و رفت
جیمین:: چیکار میکنی😐😐
سانامی چیزی نگفت و رفت تو اتاق...
سانامی:: ای ریدم تو زندگی پیش این صگ
شیومین:: چیشدددددد ارباااابببببب
سانامی با عجله رفت تو سالن دید جیمین انگار حالش بده
سانامی:: مرد؟!😳😀
شیومین:: زهر مااررررر
سانامی:: حق..حق ا..اربابببب حق..🥺😁🙂
شیومین:: فیلمتو بزار کنار برو آب قند بیار
سانامی پرید تو آشپزخونه چند مین بعد اومد...
جیمین آب قندو از دستش گرفت...
جیمین:: آییییییششششششش دختره پدصگ چرا شوره؟!
سانامی:: دستم نرسید ب شکرا بجاش نمک ریختم توش👀
جیمین:: ببین من تورو آدم میکنم
سانامی:: همیشه همینو میگین ارباب اما از خرم خرترم👀
شیومین:: ودف...زبون درآورد
سانامی:: راستش امروز میخام برای یبارم ک شده شخصیت اصلیم یعنی اون دختر کیوت و شیطون و فضولو نشون بدم
جیمین:: گوه میخوری برو اتاقت و درو ببند نبینمت بیای بیرون
سانامی:: چشم😐😒
سانامی رفت تو اتاق و درو بست...
جیمین:: سرم گیج رفت چرا عمارتو گذاشتی رو سرت
شیومین:: ببخش...حالا برین استراحت کنید
جیمین:: کدوم صگی بزاره...
شیومین:: 😐🙂
جیمین رفت تو اتاقش و رو تخت بازم دراز کشید تا خابش برد...
۲۵.۹k
۱۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.