پارت ۵۹
پارت ۵۹
ددی_شوگره_اجباریه من
جیمین سانامیو برد خونه...
در ماشینو باز کرد و بدون حرف بغلش کرد و بردش داخل...
تو سالن ک رسید گذاشتش رو کاناپه...
بعدش رفت...
چند مین بعد با یه صندوق کوچیک اومد...
از داخلش باند و زدعفونی و پنبه و...درآورد...
جیمین:: لخت شو
سانامی:: و..ولش
جیمین:: نشنیدی؟؟؟!!!!
سانامی:: چ..چرا
سانامی ترسید...
آروم لباساشو درآورد...
فقط یه شرت پاش بود...
جیمین یه پنبه بلند کرد و آغشته ب زد عفونیش کرد
شروع کرد ب کشوندنش رو زخماش...
سانامی:: آ..آییی حق..حق م..میسوزههه
جیمین:: آروم...تکون نخور
سانامی جلو دهن خودشو گرفت و آروم اشک میریخت...
جیمین با آب و زد عفونی خون رو صورت و بدنشو شست تا عفونت نکنه...
داشت کارشو میکرد ک سانامی بهش زل زد...
سانامی:: ب..بهش گفتی بدن ضعیفمو حق..حق چ..چرا بهش درد وارد کرد...
ا..الان حق..حق من..حق میتونم بپرسم ازت؟!...چ..چرا بدن ضعیفمو درد بهش وارد م..میکنی؟!
جیمین:: خفه
سانامی:: چرا🥺
جیمین:: صاحابت منم فقط من حق این کارارو دارم...اگه هرزگیو بزاری کنار و آدم باشی کتکت نمزنم
سانامی:: م..من هرزه نیستم...ت..تنها رابطم فقط باتو بود🥺
جیمین دستشو رو زخم لبش فشار داد...
سانامی:: جییییغغغغ چیکار میکنییییی😭
جیمین:: دهنت بسته نشد بدتر میکنم...
سانامی دیگه چیزی نگفت...
جیمین همچیو جم کرد و رفت...
بعدش برگشت...
جیمین:: برو بخواب...
سانامی:: ی..یعنی تنبیهم ن..نمیکنی؟!🥺
جیمین:: دوس داری بشی هوم؟!
سانامی:: ن..نه اصلا...فک کردم الان منو میاری خونه...
جیمین:: برو بخواب گفتم
سانامی:: چ..چشم
سانامی رفت سمت اتاقش...
درو باز کرد و رفت داخلش...
جیمینم رفت تو اتاق خودش...
ب اتفاقات توهم فک میکرد...
تا آروم خابش برد..
....................
پرش زمانی
صبح...
جیمین:: حرومزاده لجن میگم برو ب کارای شرکت برس داری رو حرفم حرف میاری؟؟!!
@ ب..ببخشید الان میرم
سانامی ویو:
با شنیدن صدای داد و فریادای ارباب بیدار شدم...لباس مناسب پوشیدم و رفتم بیرون
کلی بدن درد داشتم...
دیدم جیمین داره کلافه تو سالن راه میره...
چشمش افتاد رو من...
جیمین:: کی اجازه داد بیای بیرون هاا؟؟!!
شومین:: ارباب از جای دیگه عصبی هستین چرا سر این دختره بدبخت خالی میکنین...
جیمین:: بله؟! ی بار دیگه اگ جرئت داری تکرارش کن تا مثل چند ماه پیش بزنم دستتو بشکنم
شیومین:: غ..غلط کردم
سانامی:: ب..ببخشید میرم اتاقم🥺
سانامی با ترس رفت تو اتاق...
نشست رو تخت
سانامی:: عاقا خو گرسنمههه😒عاجوما آخر هفته میاد...یعنییی فردااااا آخجوووننننن فردا میادددددد
جیمین یهو درو باز کرد و اومد داخل
جیمین:: چ مرگته؟!
سانامی:: ه..هیچی🥺
جیمین:: دارو کوفت کردی؟!
سانامی:: گرسنمه
جیمین:: گمشو زهر مارو بخور،بعدم داروهات
سانامی:: چشم
جیمین:: این نگاه فاکیتم رو من ننداز...
بعد رفت بیرون
سانامی:: این چشه😐😒
ددی_شوگره_اجباریه من
جیمین سانامیو برد خونه...
در ماشینو باز کرد و بدون حرف بغلش کرد و بردش داخل...
تو سالن ک رسید گذاشتش رو کاناپه...
بعدش رفت...
چند مین بعد با یه صندوق کوچیک اومد...
از داخلش باند و زدعفونی و پنبه و...درآورد...
جیمین:: لخت شو
سانامی:: و..ولش
جیمین:: نشنیدی؟؟؟!!!!
سانامی:: چ..چرا
سانامی ترسید...
آروم لباساشو درآورد...
فقط یه شرت پاش بود...
جیمین یه پنبه بلند کرد و آغشته ب زد عفونیش کرد
شروع کرد ب کشوندنش رو زخماش...
سانامی:: آ..آییی حق..حق م..میسوزههه
جیمین:: آروم...تکون نخور
سانامی جلو دهن خودشو گرفت و آروم اشک میریخت...
جیمین با آب و زد عفونی خون رو صورت و بدنشو شست تا عفونت نکنه...
داشت کارشو میکرد ک سانامی بهش زل زد...
سانامی:: ب..بهش گفتی بدن ضعیفمو حق..حق چ..چرا بهش درد وارد کرد...
ا..الان حق..حق من..حق میتونم بپرسم ازت؟!...چ..چرا بدن ضعیفمو درد بهش وارد م..میکنی؟!
جیمین:: خفه
سانامی:: چرا🥺
جیمین:: صاحابت منم فقط من حق این کارارو دارم...اگه هرزگیو بزاری کنار و آدم باشی کتکت نمزنم
سانامی:: م..من هرزه نیستم...ت..تنها رابطم فقط باتو بود🥺
جیمین دستشو رو زخم لبش فشار داد...
سانامی:: جییییغغغغ چیکار میکنییییی😭
جیمین:: دهنت بسته نشد بدتر میکنم...
سانامی دیگه چیزی نگفت...
جیمین همچیو جم کرد و رفت...
بعدش برگشت...
جیمین:: برو بخواب...
سانامی:: ی..یعنی تنبیهم ن..نمیکنی؟!🥺
جیمین:: دوس داری بشی هوم؟!
سانامی:: ن..نه اصلا...فک کردم الان منو میاری خونه...
جیمین:: برو بخواب گفتم
سانامی:: چ..چشم
سانامی رفت سمت اتاقش...
درو باز کرد و رفت داخلش...
جیمینم رفت تو اتاق خودش...
ب اتفاقات توهم فک میکرد...
تا آروم خابش برد..
....................
پرش زمانی
صبح...
جیمین:: حرومزاده لجن میگم برو ب کارای شرکت برس داری رو حرفم حرف میاری؟؟!!
@ ب..ببخشید الان میرم
سانامی ویو:
با شنیدن صدای داد و فریادای ارباب بیدار شدم...لباس مناسب پوشیدم و رفتم بیرون
کلی بدن درد داشتم...
دیدم جیمین داره کلافه تو سالن راه میره...
چشمش افتاد رو من...
جیمین:: کی اجازه داد بیای بیرون هاا؟؟!!
شومین:: ارباب از جای دیگه عصبی هستین چرا سر این دختره بدبخت خالی میکنین...
جیمین:: بله؟! ی بار دیگه اگ جرئت داری تکرارش کن تا مثل چند ماه پیش بزنم دستتو بشکنم
شیومین:: غ..غلط کردم
سانامی:: ب..ببخشید میرم اتاقم🥺
سانامی با ترس رفت تو اتاق...
نشست رو تخت
سانامی:: عاقا خو گرسنمههه😒عاجوما آخر هفته میاد...یعنییی فردااااا آخجوووننننن فردا میادددددد
جیمین یهو درو باز کرد و اومد داخل
جیمین:: چ مرگته؟!
سانامی:: ه..هیچی🥺
جیمین:: دارو کوفت کردی؟!
سانامی:: گرسنمه
جیمین:: گمشو زهر مارو بخور،بعدم داروهات
سانامی:: چشم
جیمین:: این نگاه فاکیتم رو من ننداز...
بعد رفت بیرون
سانامی:: این چشه😐😒
۵۶.۰k
۱۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.