پارت ۶۴
پارت ۶۴
ددی_شوگره_اجباریه من
جیمین:: چ..چیکار کردی احمممققققق😳😡
سانامی:: هِح...ک..کاری ک خ..خیلی و.. وقت پیش باید میکردم...
جیمین:: دهنتو ببندددددددد حرومزاده کثیف
آب داخل وان پر خون بود...
قرمزه قرمز
سانامی با شیشه ای ک شکونده بود رونای خودشو همراه صورتشو بریده بود...
جیمین رفت نزدیکش...
جیمین:: حوله رو از رو بدنت بردار...
سانامی:: حق..حق د..درد دارممم...اههه حق...دارم تو درد ج..جون میدم...
جیمین:: احمقه نفهم مثلا این خودکشیه؟؟؟!!!!
سانامی:: م..میسوزه..🥺😂😂
جیمین:: تو چته؟! چرا تو این وضع میخندی
سانامی:: دلم میخواد حداقل قبل مرگ لبخند فیک بزنم...
جیمین:: کی با زخم رو صورت و روناش مرد ک تو دومیش باشی زود پاشو...چیه دستت؟!
سانامی از تو گردنبندش یه پودر ریخت وسط دستش...
جیمین:: ا..این چیه میگم هرزهٕ مریض فکر با توئم
سانامی:: م..متاسفم ک از دستورات سرپیچی میکردم گاهن...
منم حق داشتم زنده بمونم و حداقل یکم شاد باشم،همیشه آرزوی آرامش داشتم..حق..حق د..دلم میخواست برای یه بارم ک شده..م..منم خانواده داشته باشم بازم...
حق.م..من حق..حق میدونستم دیگه خانوادمو بدست نمیارم...و..ولی امید وار بودم ک..حق..حق.. ازدواج میکنم و با همسرم تشکیل خانواده میدیمو و بچهامونو عاشقانه بزرگ میکنیم🥺🥺حق..حق ا..اما تو..توئه بد زاته بد جنس..زندگی خودتو ب فنا کشوندی...بدون اینکه قبول کنی و بفهمی...بعدشم..حق..زندگی کوفتی منم جهنم کردییییییی😭😭
جیمین خاست چیزی بگه ک یهو سانامی پودر تو دستشو ریخت تو دهن خودش و قورتش داد...
جیمین:: چ..چیکار کردی اونو😳ت..تو سم خوردی لعنتییییی
یهو سانامی کلی خون بالا آورد و افتاد کف حموم...
جیمین گیج شده بود
با وحشت ب اون وضعیت زل زده بود...
حموم پر شده بود از خون...
زود رفت سمت سانامی بلندش کرد...
هرچی صداش زد بیفایده بود...
بردش زیر دوش و شستش...
اما بیفایده بود
چون بازم از روناش و چهرش خون میرفت...
کلافه رفت بیرون
بعد با پارچه و لباس برگشت...
روناشو بست و چهرشم هی پاک میکرد...
براید استایل بردش بیرون...
زود از پله ها پایین رفت و رفت پارکینگ
سانامیو گذاشت تو ماشین و رفت سمت بیمارستان...
ده مینی رسید و زود پیاده شد
سانامیو برد داخل...
جیمین:: ی..یکی کمکم کنههه
پرستارا ریختن دورش...
بردن گذاشتنش رو تخت
جیمینم همراهشون...
یکی از پرستارا لباسای سانامیو درآورد و وحشت کرده بود...
یکی دیگشم هی چکش میکرد
جیمینم با خشم زل زده بود ب اون اوضاع...
پرستار:: متاسفم...
جیمین:: چ..چی؟!
پرستار:: نبضش...نبضشون نمیزنه😔...
پارت قبل حساسه پی وی میدم
وقتی میاین پی وی بگین پارت چندو میخاین
ددی_شوگره_اجباریه من
جیمین:: چ..چیکار کردی احمممققققق😳😡
سانامی:: هِح...ک..کاری ک خ..خیلی و.. وقت پیش باید میکردم...
جیمین:: دهنتو ببندددددددد حرومزاده کثیف
آب داخل وان پر خون بود...
قرمزه قرمز
سانامی با شیشه ای ک شکونده بود رونای خودشو همراه صورتشو بریده بود...
جیمین رفت نزدیکش...
جیمین:: حوله رو از رو بدنت بردار...
سانامی:: حق..حق د..درد دارممم...اههه حق...دارم تو درد ج..جون میدم...
جیمین:: احمقه نفهم مثلا این خودکشیه؟؟؟!!!!
سانامی:: م..میسوزه..🥺😂😂
جیمین:: تو چته؟! چرا تو این وضع میخندی
سانامی:: دلم میخواد حداقل قبل مرگ لبخند فیک بزنم...
جیمین:: کی با زخم رو صورت و روناش مرد ک تو دومیش باشی زود پاشو...چیه دستت؟!
سانامی از تو گردنبندش یه پودر ریخت وسط دستش...
جیمین:: ا..این چیه میگم هرزهٕ مریض فکر با توئم
سانامی:: م..متاسفم ک از دستورات سرپیچی میکردم گاهن...
منم حق داشتم زنده بمونم و حداقل یکم شاد باشم،همیشه آرزوی آرامش داشتم..حق..حق د..دلم میخواست برای یه بارم ک شده..م..منم خانواده داشته باشم بازم...
حق.م..من حق..حق میدونستم دیگه خانوادمو بدست نمیارم...و..ولی امید وار بودم ک..حق..حق.. ازدواج میکنم و با همسرم تشکیل خانواده میدیمو و بچهامونو عاشقانه بزرگ میکنیم🥺🥺حق..حق ا..اما تو..توئه بد زاته بد جنس..زندگی خودتو ب فنا کشوندی...بدون اینکه قبول کنی و بفهمی...بعدشم..حق..زندگی کوفتی منم جهنم کردییییییی😭😭
جیمین خاست چیزی بگه ک یهو سانامی پودر تو دستشو ریخت تو دهن خودش و قورتش داد...
جیمین:: چ..چیکار کردی اونو😳ت..تو سم خوردی لعنتییییی
یهو سانامی کلی خون بالا آورد و افتاد کف حموم...
جیمین گیج شده بود
با وحشت ب اون وضعیت زل زده بود...
حموم پر شده بود از خون...
زود رفت سمت سانامی بلندش کرد...
هرچی صداش زد بیفایده بود...
بردش زیر دوش و شستش...
اما بیفایده بود
چون بازم از روناش و چهرش خون میرفت...
کلافه رفت بیرون
بعد با پارچه و لباس برگشت...
روناشو بست و چهرشم هی پاک میکرد...
براید استایل بردش بیرون...
زود از پله ها پایین رفت و رفت پارکینگ
سانامیو گذاشت تو ماشین و رفت سمت بیمارستان...
ده مینی رسید و زود پیاده شد
سانامیو برد داخل...
جیمین:: ی..یکی کمکم کنههه
پرستارا ریختن دورش...
بردن گذاشتنش رو تخت
جیمینم همراهشون...
یکی از پرستارا لباسای سانامیو درآورد و وحشت کرده بود...
یکی دیگشم هی چکش میکرد
جیمینم با خشم زل زده بود ب اون اوضاع...
پرستار:: متاسفم...
جیمین:: چ..چی؟!
پرستار:: نبضش...نبضشون نمیزنه😔...
پارت قبل حساسه پی وی میدم
وقتی میاین پی وی بگین پارت چندو میخاین
۴۶.۳k
۱۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.