مولای غریبم

مولای غریبم

تویی بهانه ام اما بهانه ای که ندارم
گذاشتم سر خود را به شانه ای که ندارم

تمام عمر کشاندی مرا به سوی نگاهت
تمام عمر به سوی نشانه ای که ندارم

چگونه حرف دلم را به چشم هات بگویم
قصیده ای که نگفتم، ترانه ای که ندارم

مرا رها کن و بگذار در قفس بنشینم
که دلخوشم به همین آب و دانه ای که ندارم
دیدگاه ها (۲)

فخر نمایی یزید و زدن چوب خیزران بر دندانهای حسین علیه السّلا...

خطبه مشهور امام سجاد (ع) در مجلس یزید: من فرزند مکه و منایم،...

ورود اسیران به دمشق، و درخواست امّ کلثوم از شمر ..... ص : 19...

بقیه الله!خورشید جمعه ای دیگر دارد به غروب ماتم می نشیند و ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط