رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ملیسا
#پارت_۸۶
با ارامش لم دادم به صندلی و نفس راحتی کشیدم.
+ خوددرگیری داری ترانه!
با خشم نگاش کردم _توعم میخای؟!
خندید +با همه اره با شوهرتم اره
لیوان نوشابه رو برداشتم که دستشو به نشونه تهدید گرفت بالا +اصلاا، اصلا فکرشم نکن!
دلمم نیومدلباس ب این خوشگلی ک بش میومدوکثیف کنم! خندم گرف
+میگم خوددرگیری داری!
الان دلم میخاس اینو بردارم برم! گوربابا همه چیزوهمه کس!
ی ذره! فقط یه ذره ازحس منوداشتیویه قدم میومدی سمتم! بقیش بامن!
حالم گرفته شد...بلندشدموکیفمو برداشتم _خدافظی!
ماهور متعجب اومد دنبالم دم در بهم رسید +کجا؟ پارسا اون توعه!
_ماهور بیخی حوصله ندارم شب بخیر میرم خوابگاه! دیدیش بگو کلیدماشین روشه!
+ترانه ت بدمشکل داری!
پووفی کردم و دستمو واس خدافظی تکون دادموسایلاموازماشین پارسادراوردمو تاکسی گرفتم!
به محض رسیدن خودمو انداختم تو تخت...
ماهور
نشسته بودمو ب کارا اینا فک میکردم واقعاهمه دوروبریام دیونن!
پارسا: ترانه کو!
پوزخندی زدم +کجابایدباشه؟نامزدتوعه ازمن میپرسی؟...
ترانه
صب بیدار شدم و باکلی ذووق آماده شدم چقد دلتنگ بچه هابودم...
از در خوابگاه که اومدم بیرون با پارسایی که توماشین منتظر بود روبرو شدم! اه این دیگه چرا؟!
بیحوصله رفتم پیشش
پارسا: صب بخیر!
_چرا اومدی؟!
پارسا: سوارشو برسونمت برم دنبال کارام!._انشاءالله برمیگردی دیگ!؟
پارسا: نخیر!
پووفی کردم_راهم دورنیس میرم خودم
پارسا: تا دیشبو نیاوردم جلوچشات سوارشو!
حقت بودی گفتم و بااکراه سوارماشینش شدم
پارسا: این رفتاراحمقانه دیشبت چی بود؟!
حوصله بحث نداشتم وسکوت کردم
دم دانشگاه نگه داشت موقع پیاده شدن با نگاهای سنگین ملیس روبرو شدم دروکوبیدم و دویدم سمتش بغلش کنم که رفت عقب! نخواست بغلم کنه!
لبخندم پرکشید
_چیشده ملی!؟
ملیس باطعنه: ببخشید شما!؟
ناباورانه گفتم:ملیس منما! ترانه
ملیس: یه دوستی داشتم هم اسمو شبیه تون بود،مرده!
باچشای اشکی نگاش کردم بیرحم رفت!
بدون هیچ حرفی سرموانداختم پایین و رفتم توتوسالن سامیو دیدم ک اونم راشوکج کرد!
رفتم دنبالش اونم بی توجه میرفت عجب! چشونه اینا!؟
دیگه خسته شدم دستشو گرفتم
_ چته تو؟
سامی: عه نامزدت کوش؟ یوق می بینتمون باهم!
_سامی تو دیگه چرا؟
سامی: ترانه من دیگه حرفی ندارم بات!
_تویکی گفته بودی هیچوق ولم نمیکنی!
سامی: هنو میگم! پشتتم توهرموردی جز این اخرش ک گه زدی به زندگیت! اصا میفهمی چیکار کردی؟ ب من چه خو به زندگیت برس ماها الکی خودمونو به اب و اتیش زدیم واسه کی! تهش بره با...
هووف خدافظ
دلخور رفتم تو کلاس نشستم، همینارم از دست دادم!
پارسا خدا لعنتت کنه هم بابامو هم همه دورو بریامو ازم گرفتی هیچکیو ندارم...
چطوره؟؟! کامنت پلیز
#دورترین_نزدیک
#میم_نون
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاصترین #تکست_خاص #عشق #عاشقانه #دلنشین #تکست_ناب #تنهایی
با ارامش لم دادم به صندلی و نفس راحتی کشیدم.
+ خوددرگیری داری ترانه!
با خشم نگاش کردم _توعم میخای؟!
خندید +با همه اره با شوهرتم اره
لیوان نوشابه رو برداشتم که دستشو به نشونه تهدید گرفت بالا +اصلاا، اصلا فکرشم نکن!
دلمم نیومدلباس ب این خوشگلی ک بش میومدوکثیف کنم! خندم گرف
+میگم خوددرگیری داری!
الان دلم میخاس اینو بردارم برم! گوربابا همه چیزوهمه کس!
ی ذره! فقط یه ذره ازحس منوداشتیویه قدم میومدی سمتم! بقیش بامن!
حالم گرفته شد...بلندشدموکیفمو برداشتم _خدافظی!
ماهور متعجب اومد دنبالم دم در بهم رسید +کجا؟ پارسا اون توعه!
_ماهور بیخی حوصله ندارم شب بخیر میرم خوابگاه! دیدیش بگو کلیدماشین روشه!
+ترانه ت بدمشکل داری!
پووفی کردم و دستمو واس خدافظی تکون دادموسایلاموازماشین پارسادراوردمو تاکسی گرفتم!
به محض رسیدن خودمو انداختم تو تخت...
ماهور
نشسته بودمو ب کارا اینا فک میکردم واقعاهمه دوروبریام دیونن!
پارسا: ترانه کو!
پوزخندی زدم +کجابایدباشه؟نامزدتوعه ازمن میپرسی؟...
ترانه
صب بیدار شدم و باکلی ذووق آماده شدم چقد دلتنگ بچه هابودم...
از در خوابگاه که اومدم بیرون با پارسایی که توماشین منتظر بود روبرو شدم! اه این دیگه چرا؟!
بیحوصله رفتم پیشش
پارسا: صب بخیر!
_چرا اومدی؟!
پارسا: سوارشو برسونمت برم دنبال کارام!._انشاءالله برمیگردی دیگ!؟
پارسا: نخیر!
پووفی کردم_راهم دورنیس میرم خودم
پارسا: تا دیشبو نیاوردم جلوچشات سوارشو!
حقت بودی گفتم و بااکراه سوارماشینش شدم
پارسا: این رفتاراحمقانه دیشبت چی بود؟!
حوصله بحث نداشتم وسکوت کردم
دم دانشگاه نگه داشت موقع پیاده شدن با نگاهای سنگین ملیس روبرو شدم دروکوبیدم و دویدم سمتش بغلش کنم که رفت عقب! نخواست بغلم کنه!
لبخندم پرکشید
_چیشده ملی!؟
ملیس باطعنه: ببخشید شما!؟
ناباورانه گفتم:ملیس منما! ترانه
ملیس: یه دوستی داشتم هم اسمو شبیه تون بود،مرده!
باچشای اشکی نگاش کردم بیرحم رفت!
بدون هیچ حرفی سرموانداختم پایین و رفتم توتوسالن سامیو دیدم ک اونم راشوکج کرد!
رفتم دنبالش اونم بی توجه میرفت عجب! چشونه اینا!؟
دیگه خسته شدم دستشو گرفتم
_ چته تو؟
سامی: عه نامزدت کوش؟ یوق می بینتمون باهم!
_سامی تو دیگه چرا؟
سامی: ترانه من دیگه حرفی ندارم بات!
_تویکی گفته بودی هیچوق ولم نمیکنی!
سامی: هنو میگم! پشتتم توهرموردی جز این اخرش ک گه زدی به زندگیت! اصا میفهمی چیکار کردی؟ ب من چه خو به زندگیت برس ماها الکی خودمونو به اب و اتیش زدیم واسه کی! تهش بره با...
هووف خدافظ
دلخور رفتم تو کلاس نشستم، همینارم از دست دادم!
پارسا خدا لعنتت کنه هم بابامو هم همه دورو بریامو ازم گرفتی هیچکیو ندارم...
چطوره؟؟! کامنت پلیز
#دورترین_نزدیک
#میم_نون
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاصترین #تکست_خاص #عشق #عاشقانه #دلنشین #تکست_ناب #تنهایی
۶.۵k
۱۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.