مرادرآغوش بگیر!
مرادرآغوشبگیر!
Part One(1)
.
.
تنهای تنها روی زمین چمن نشستم به بچهها نگاه میکنم. معلم ورزش جدیدمون یه مرد مرتب، عینکی و در نگاه اول جدیه. اون ریاضی و موسیقی هم درس میده ولی فقط معلم ورزش ماست.
در حال حاضر روی صندلی دست به سینه نشسته و پای چپشو روی پای راستش انداخته. همه دختر و پسرهای کلاس رو از نظر میگذرونه و نگاش برای چند لحظه روی من ثابت میمونه؛ صورتش جدیتر میشه اما نگاشو از من میگیره و به گروهی که گوشه حیاط کَبِدی بازی میکنن چشم میدوزه.
در نهایت پس از مدتی لب به سخن باز میکنه.
_ تام...
با انگشت اشارهاش به او میگوید که "بیا اینجا" تام با سرعت کم میدوعه و جلوی آقای کیم وایمیسه. آقای کیم چند سوال از تام میپرسه و بعد از شنیدن جواب با سر تایید میکنه. تام سر بازی برمیگرده و بعد چند لحظه معلم از روی صندلی بلند میشه لباس ورزشی مشکی یقه اسکیشو میتکونه و با جدیت تمام سمت من میاد. بلند شدم. از اونجایی که معلم کرهایه مثل مردم کشورش بهش احترام گذاشتم و کرهای سلام کردم....
_ 안녕하세요...
بدون لبخند و با همون جدیت به انگلیسی گفت...
_ با من کرهای حرف نزن!
بدون تغییر چهرهام فقط یه کلمه گفتم...
_ چشم...
برخلاف تصورم چهارزانو روی زمین نشست...
_ بشین...
_ بله...
کنارش نشستم... آرنجاشو روی زانوهاش گذاشته بود و دستاشو به هم گره زده بود. حالا اونقدر خشن به نظر نمیاومد!... درحالی که به بچهها خیره بود و به من که بهش زل زدم توجه نمیکرد لبخند زد... حالا میتونستم چال گونههاشو به وضوح ببینم!... آقای کیم خیلی جوانتر از چیزیه که معلم ٣ درس باشه!...
.
.
حال نداشتم تا عصر صبر کنم...
نظرتونو بگین ببینم بقیشو بزارم یا نه...
Part One(1)
.
.
تنهای تنها روی زمین چمن نشستم به بچهها نگاه میکنم. معلم ورزش جدیدمون یه مرد مرتب، عینکی و در نگاه اول جدیه. اون ریاضی و موسیقی هم درس میده ولی فقط معلم ورزش ماست.
در حال حاضر روی صندلی دست به سینه نشسته و پای چپشو روی پای راستش انداخته. همه دختر و پسرهای کلاس رو از نظر میگذرونه و نگاش برای چند لحظه روی من ثابت میمونه؛ صورتش جدیتر میشه اما نگاشو از من میگیره و به گروهی که گوشه حیاط کَبِدی بازی میکنن چشم میدوزه.
در نهایت پس از مدتی لب به سخن باز میکنه.
_ تام...
با انگشت اشارهاش به او میگوید که "بیا اینجا" تام با سرعت کم میدوعه و جلوی آقای کیم وایمیسه. آقای کیم چند سوال از تام میپرسه و بعد از شنیدن جواب با سر تایید میکنه. تام سر بازی برمیگرده و بعد چند لحظه معلم از روی صندلی بلند میشه لباس ورزشی مشکی یقه اسکیشو میتکونه و با جدیت تمام سمت من میاد. بلند شدم. از اونجایی که معلم کرهایه مثل مردم کشورش بهش احترام گذاشتم و کرهای سلام کردم....
_ 안녕하세요...
بدون لبخند و با همون جدیت به انگلیسی گفت...
_ با من کرهای حرف نزن!
بدون تغییر چهرهام فقط یه کلمه گفتم...
_ چشم...
برخلاف تصورم چهارزانو روی زمین نشست...
_ بشین...
_ بله...
کنارش نشستم... آرنجاشو روی زانوهاش گذاشته بود و دستاشو به هم گره زده بود. حالا اونقدر خشن به نظر نمیاومد!... درحالی که به بچهها خیره بود و به من که بهش زل زدم توجه نمیکرد لبخند زد... حالا میتونستم چال گونههاشو به وضوح ببینم!... آقای کیم خیلی جوانتر از چیزیه که معلم ٣ درس باشه!...
.
.
حال نداشتم تا عصر صبر کنم...
نظرتونو بگین ببینم بقیشو بزارم یا نه...
۲.۸k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.