شراب سرخ پارت ۴۶
شراب سرخ پارت ۴۶
#red_wine #red_wine🍷
بل:وای بلا این فوق العادهست..
خیلی خوشگل بود اما باز هم دو دل بودم..
بلا گفت:مردا از زنای سرکش خوششون میاد ، خوب نیست اینقدر مطیع رفتار کنی .. کمی غیرتشو قلقلک بدی برای خودت خوبه اینطوری از کنارت جم هم نمیخوره..
راست میگفت اما باز هم گفتم:ولی وقتی عصبی میشه خیلی خشن میشه میترسم...
بلا بی پرده گفت: میترسی لباستو توی تنت پاره کنه..
لباس را از بلا گرفتم و برای تعویض به حمام رفتم..
خواستم وارد سالن بشوم که دو نگهبان کنار در جلویم را گرفتند و گفتند:کارت دعوت دارین خانم؟
_من همراهم داخله..
نگهبان گفت:اسم همراهمتون؟
*.....سوک جین!
واو این روزا خدا چه کسایی رو سر راهم میگذاشت.. اول از همه بانی بعد نامجون و بعد هم کیم سوک جین!!!
لبخند ریزی برایش آمدم و دستم را دور بازویش حلقه کردم و هر دو همزمان وارد سالن مهمانی شدیم..
وارد آسانسور شدیم و سوک جین دکمه طبقه مورد نظر را فشرد.
سوک جین چشمکی جذاب بهم زد و گفت: کاری نکردم خانم..در ضمن من اقا نیستم اسمم سوک جینه البته اگه طولانیه میتونی جین صدام کنی..
لبخندی زدم:بازم متشکرم!
جین دستی به کتش کشید و گفت:نمیپرسی چرا کمکت کردم؟
پرسشگر به سمت او چرخیدم که ادامه داد:چون شبیه یکی از دوست دخترای رفیقامی..
ابرویی بالا انداختم: جدی؟
_بود؟
جین لبخندی به رویم زد و با متانت گفت:بفرمایید..خانم ها مقدم ترن..
اونقدری غرق صبحت با او بودم که متوجه باز شدن در اسانسور نشدم ، با لبخند تشکری کردم و جلو تر از او قدم برداشتم..
جین پشتم قرار گرفت و پرسید:چرا وایستادی؟
جین شوخ طبع گفت:پس تا موقعی که کسی رو بشناسی میتونی منو همراهی کنی..
از تعریف بی موقعه اش گونه هایم سرخ شد و گفتم:لطفا خجالتم نده جین..
"وقتی خجالت میکشی خیلی دلنشین میشی"
نگاهم را از جین گرفتم و به مهمانی دادم تا شاید کیم را با آن عجوزه پیدا کنم..
همینطور که داشتم میگشتم چشمم به پیست رقص افتاد..
اوه گاد..
#red_wine #red_wine🍷
بل:وای بلا این فوق العادهست..
خیلی خوشگل بود اما باز هم دو دل بودم..
بلا گفت:مردا از زنای سرکش خوششون میاد ، خوب نیست اینقدر مطیع رفتار کنی .. کمی غیرتشو قلقلک بدی برای خودت خوبه اینطوری از کنارت جم هم نمیخوره..
راست میگفت اما باز هم گفتم:ولی وقتی عصبی میشه خیلی خشن میشه میترسم...
بلا بی پرده گفت: میترسی لباستو توی تنت پاره کنه..
لباس را از بلا گرفتم و برای تعویض به حمام رفتم..
خواستم وارد سالن بشوم که دو نگهبان کنار در جلویم را گرفتند و گفتند:کارت دعوت دارین خانم؟
_من همراهم داخله..
نگهبان گفت:اسم همراهمتون؟
*.....سوک جین!
واو این روزا خدا چه کسایی رو سر راهم میگذاشت.. اول از همه بانی بعد نامجون و بعد هم کیم سوک جین!!!
لبخند ریزی برایش آمدم و دستم را دور بازویش حلقه کردم و هر دو همزمان وارد سالن مهمانی شدیم..
وارد آسانسور شدیم و سوک جین دکمه طبقه مورد نظر را فشرد.
سوک جین چشمکی جذاب بهم زد و گفت: کاری نکردم خانم..در ضمن من اقا نیستم اسمم سوک جینه البته اگه طولانیه میتونی جین صدام کنی..
لبخندی زدم:بازم متشکرم!
جین دستی به کتش کشید و گفت:نمیپرسی چرا کمکت کردم؟
پرسشگر به سمت او چرخیدم که ادامه داد:چون شبیه یکی از دوست دخترای رفیقامی..
ابرویی بالا انداختم: جدی؟
_بود؟
جین لبخندی به رویم زد و با متانت گفت:بفرمایید..خانم ها مقدم ترن..
اونقدری غرق صبحت با او بودم که متوجه باز شدن در اسانسور نشدم ، با لبخند تشکری کردم و جلو تر از او قدم برداشتم..
جین پشتم قرار گرفت و پرسید:چرا وایستادی؟
جین شوخ طبع گفت:پس تا موقعی که کسی رو بشناسی میتونی منو همراهی کنی..
از تعریف بی موقعه اش گونه هایم سرخ شد و گفتم:لطفا خجالتم نده جین..
"وقتی خجالت میکشی خیلی دلنشین میشی"
نگاهم را از جین گرفتم و به مهمانی دادم تا شاید کیم را با آن عجوزه پیدا کنم..
همینطور که داشتم میگشتم چشمم به پیست رقص افتاد..
اوه گاد..
۱.۲k
۰۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.