۸۳
۸۳
-ببین چون ات... ات فرق داره
یه تار ابروشو انداخت بالا
جین: از چه لحاظ؟
-همه لحاظ.. ببین چیز خیلی خاصیه برام.. چطوری بگم...
عاححححح... نمیدونم نمیدونممممممم نمتونم توصیفش کنم
جین دست از سرم بردار
فقط برام پیداش کنید... جیمین دوباره افراد و بفرست ک تو شهر گشت بزنن
ریز به ریز و مقطه به نقطه این شهر رو
جیمین: بله ارباب
ویو ات
-هر غلطی میخای بکنی بکن برا من هیچ فرقی نداره... من این بچه رو از بین نمیبرم
تهیونگ: از بین ممبری چون با ووجود اینکخ زد تخریبت کرد بازم
زبونت پیشش گیر میکنه مگنه؟
روم و ازش گرفتم
یدفه چونم و گرفت و برگردوند طرف خدش
تهیونگ: هنوزم مثل قبل دوسش داری مگنه؟ محکم تکونم داد و داد زد
د بگو دیگه چرا لال مونی گرفتی دختر؟
دستشو پس زدم و بلند تر خدش داد زدم
-آره دوسش دارم.. هنوزم مثل قبل میپرستمش با هیچی عوضش نمیکنم
هیچوقت برام تکراری نمیشم... بچه ایم ک ازش دارم از بین نمیبرم
هیچ وقته هیچوقتتتت حاضرم باهات ازدواج کنم ولی این بچه رو از بین نبرم
درحالی که مفس نفس میزدم ولو شدم رو مبل
تهیونگ امد و کنارم نشست
تهیونگ: میخای زنگ بزنم بهش؟
نگاهی بهش کردم
-آره... که پیدام کنه و قشنگ هم خدم و هم این بچه تو شکمم و پارهکنه آره؟
ن داش دستت درد نکنه من راحتم
درحالی که گوشیش رو ار تو جیبش درمیاورد نیم نگاهی بهم کرد
تهیونگ: مگه دیوونم که بدم تو باهاش صحبت کنی؟
کلا میخوام بزارم صداشو بشنوی
هعی دلم برا صداشم تنگ شده بود برا همین چیزی نگفتم
شماره شوگا رو گرفت و گذاشت رو اسپیکر بد پنج بوق
صدای خستش پیچید تو گوشی
شوگا: بله؟
تهیونگ: عااا چطوری هیونگ؟
شوگا: او.. تهیونگا تویی؟ ممنون خوبم چخبر؟
تهیونگ: سلامنی... نیستی یه مدت کجایی پسر؟
نفس عمیقی کشید
شوگا: عاه اره سرم بدجور شلوغه و. همش دارم برا مراسم عروسی تدارکات میدم عااا هه را رو که میشناسی همیشه همچی باید مجلل باشه
با بغض نگاهی به تهیونگ کردم که تهیونگ لبشو توی دهنش برد و مجدد لب زد
تهیونگ: عاااا پس قرارع ازدواج کنید... کی هست حالا
شوگا: فردا شبه.. مگه نمدونستی
تهیونگ: نه کسی بهم نگفته بود که چه زمانیه... خیلی برات خشحالم
بالاخره به کسی که مدت ها انتظارش رو کشیدی رسیدی
شوگا اول سکوت کرد
ولی بعد با تک خنده ای اون سکوت رو شیکست
شوگا: عااا آره بالاخره حق به حق دار رسید
تهیونگ: درسته... امیدوارم که خش بخت بشی هیونگ ایشالله خبر بابا شدنت
خنده ای کرد
شوگا:....
خودتون میدونید شرط ها چیه دیگ
-ببین چون ات... ات فرق داره
یه تار ابروشو انداخت بالا
جین: از چه لحاظ؟
-همه لحاظ.. ببین چیز خیلی خاصیه برام.. چطوری بگم...
عاححححح... نمیدونم نمیدونممممممم نمتونم توصیفش کنم
جین دست از سرم بردار
فقط برام پیداش کنید... جیمین دوباره افراد و بفرست ک تو شهر گشت بزنن
ریز به ریز و مقطه به نقطه این شهر رو
جیمین: بله ارباب
ویو ات
-هر غلطی میخای بکنی بکن برا من هیچ فرقی نداره... من این بچه رو از بین نمیبرم
تهیونگ: از بین ممبری چون با ووجود اینکخ زد تخریبت کرد بازم
زبونت پیشش گیر میکنه مگنه؟
روم و ازش گرفتم
یدفه چونم و گرفت و برگردوند طرف خدش
تهیونگ: هنوزم مثل قبل دوسش داری مگنه؟ محکم تکونم داد و داد زد
د بگو دیگه چرا لال مونی گرفتی دختر؟
دستشو پس زدم و بلند تر خدش داد زدم
-آره دوسش دارم.. هنوزم مثل قبل میپرستمش با هیچی عوضش نمیکنم
هیچوقت برام تکراری نمیشم... بچه ایم ک ازش دارم از بین نمیبرم
هیچ وقته هیچوقتتتت حاضرم باهات ازدواج کنم ولی این بچه رو از بین نبرم
درحالی که مفس نفس میزدم ولو شدم رو مبل
تهیونگ امد و کنارم نشست
تهیونگ: میخای زنگ بزنم بهش؟
نگاهی بهش کردم
-آره... که پیدام کنه و قشنگ هم خدم و هم این بچه تو شکمم و پارهکنه آره؟
ن داش دستت درد نکنه من راحتم
درحالی که گوشیش رو ار تو جیبش درمیاورد نیم نگاهی بهم کرد
تهیونگ: مگه دیوونم که بدم تو باهاش صحبت کنی؟
کلا میخوام بزارم صداشو بشنوی
هعی دلم برا صداشم تنگ شده بود برا همین چیزی نگفتم
شماره شوگا رو گرفت و گذاشت رو اسپیکر بد پنج بوق
صدای خستش پیچید تو گوشی
شوگا: بله؟
تهیونگ: عااا چطوری هیونگ؟
شوگا: او.. تهیونگا تویی؟ ممنون خوبم چخبر؟
تهیونگ: سلامنی... نیستی یه مدت کجایی پسر؟
نفس عمیقی کشید
شوگا: عاه اره سرم بدجور شلوغه و. همش دارم برا مراسم عروسی تدارکات میدم عااا هه را رو که میشناسی همیشه همچی باید مجلل باشه
با بغض نگاهی به تهیونگ کردم که تهیونگ لبشو توی دهنش برد و مجدد لب زد
تهیونگ: عاااا پس قرارع ازدواج کنید... کی هست حالا
شوگا: فردا شبه.. مگه نمدونستی
تهیونگ: نه کسی بهم نگفته بود که چه زمانیه... خیلی برات خشحالم
بالاخره به کسی که مدت ها انتظارش رو کشیدی رسیدی
شوگا اول سکوت کرد
ولی بعد با تک خنده ای اون سکوت رو شیکست
شوگا: عااا آره بالاخره حق به حق دار رسید
تهیونگ: درسته... امیدوارم که خش بخت بشی هیونگ ایشالله خبر بابا شدنت
خنده ای کرد
شوگا:....
خودتون میدونید شرط ها چیه دیگ
۷.۰k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.