نام رمان:عشق مافیایی من
نام رمان:عشق مافیایی من
کاپل:ات_تهیونگ
ژانر:عاشقانه_مافیایی
تعداد پارت:نا معلوم
Part 14
(ویو ات)صبح از خواب بلند شدم تهیونگ نبود هانا هم دیدم چشاش باز بود ولی تعجب کردم گریه نکرده دیدم تهیونگ اومد...
تهیونگ:سلام خوبی بیدار شدی
ات:سلام اره چیشد الان میریم
تهیونگ:اره وسایلاتو جمع کردم بیا بریم
ات:باش
تهیونگ:درد نداری که؟
ات:نع خوبم
تهیونگ:پس بلند شو وسایلا تو ماشینه هانارو من میارم
ات:پتو رو بکش دورش سرما نخوره
تهیونگ:باشه...
(ویو ات)رفتم تو ماشین که تهیونگ هانارو اورد داد بغلم انقد کیوت نگا میکرد که بهش شیر دادم خابید و. رسیدیم خونه گذاشتمش تو تختش خابید ناهارم خدمتکار اماده کرد بود خوردیم و رفتیم استراحت کردیم(پرش زمانی به ۶ عصر)
از خاب بلند شدیم رفتیم پایین فیلم دیدیم که صدای گریه هانا اومد رفتم بغلش کردم یکم اروم شد اوردمش پایین.
تهیونگ:دخترمو بده ببینمش
ات:بیا
تهیونگ:دورت بگردم قشنگ من...
تهیونگ:ات
ات:بله
تهیونگ:فکرشو میکردی همچین خانواده ای بسازیم
ات:نه... ولی الان ما خیلی خانواده قشنگی هستیم
تهیونگ:خشحالم دارمتون
ات:من بیشتر
(ویو ات)تهیونگ مشغول بازی کردن با هانا بود منم بهشون نگا میکردم بغض کرده بودم که الان خودمم مامان شدم خیلی حس قشنگیه...(پرش زمانی بع ۱۱ شب)شام خورده بودیم رفتیم بخابیم هانا رو خابوندم و رفتیم خابیدیم که... هانا گریه کرد ۲ شب بود کلافه شده بودم انقد تا الان ده بار ساکتش کردم...
ات:تهیونگ یبارم تو پاشو دیوونه شدم بچتم مث خودته اههه
تهیونگ:اتتت خاب بودمااا
ات:تهیونگ از دست تو
(ویو ات)بلند شدم رفتم ساکتش کردم اومدم خابیدم...
کیوتا حمایت یادتون نره🥲🤍
کاپل:ات_تهیونگ
ژانر:عاشقانه_مافیایی
تعداد پارت:نا معلوم
Part 14
(ویو ات)صبح از خواب بلند شدم تهیونگ نبود هانا هم دیدم چشاش باز بود ولی تعجب کردم گریه نکرده دیدم تهیونگ اومد...
تهیونگ:سلام خوبی بیدار شدی
ات:سلام اره چیشد الان میریم
تهیونگ:اره وسایلاتو جمع کردم بیا بریم
ات:باش
تهیونگ:درد نداری که؟
ات:نع خوبم
تهیونگ:پس بلند شو وسایلا تو ماشینه هانارو من میارم
ات:پتو رو بکش دورش سرما نخوره
تهیونگ:باشه...
(ویو ات)رفتم تو ماشین که تهیونگ هانارو اورد داد بغلم انقد کیوت نگا میکرد که بهش شیر دادم خابید و. رسیدیم خونه گذاشتمش تو تختش خابید ناهارم خدمتکار اماده کرد بود خوردیم و رفتیم استراحت کردیم(پرش زمانی به ۶ عصر)
از خاب بلند شدیم رفتیم پایین فیلم دیدیم که صدای گریه هانا اومد رفتم بغلش کردم یکم اروم شد اوردمش پایین.
تهیونگ:دخترمو بده ببینمش
ات:بیا
تهیونگ:دورت بگردم قشنگ من...
تهیونگ:ات
ات:بله
تهیونگ:فکرشو میکردی همچین خانواده ای بسازیم
ات:نه... ولی الان ما خیلی خانواده قشنگی هستیم
تهیونگ:خشحالم دارمتون
ات:من بیشتر
(ویو ات)تهیونگ مشغول بازی کردن با هانا بود منم بهشون نگا میکردم بغض کرده بودم که الان خودمم مامان شدم خیلی حس قشنگیه...(پرش زمانی بع ۱۱ شب)شام خورده بودیم رفتیم بخابیم هانا رو خابوندم و رفتیم خابیدیم که... هانا گریه کرد ۲ شب بود کلافه شده بودم انقد تا الان ده بار ساکتش کردم...
ات:تهیونگ یبارم تو پاشو دیوونه شدم بچتم مث خودته اههه
تهیونگ:اتتت خاب بودمااا
ات:تهیونگ از دست تو
(ویو ات)بلند شدم رفتم ساکتش کردم اومدم خابیدم...
کیوتا حمایت یادتون نره🥲🤍
۶.۵k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.