دو برادر یا دو دوست
دو برادر یا دو دوست✨
قسمت۹🌌
سونیک💙
همینطوری میخندیدم که اونم از سرسره ای که به پنجره میخورد اومد پایین
شدو : دیگه این کارو نکن
من : میدونی که نمیتونم قول بدم
چشم غره ای بهم رفتو با هم به سمت انباریم رفتیم
رسیدن به اونجا
شدو : احتمالا اینجا جنگ جهانی ۳ و ۴ و ۵ و۶ و ۷ و۸ و ۹ اتفاق ن افتاده
اروم خندیدم
من : اینطور فکر میکنی
اون : ارهه
همه جارو به شدو نشون دادم و بعد به سمت خونه حرکت کردیم
(ببخشید سانسور میکنم چون میخواییم به جاهای اصلی برسیم)
تازه خسته و کوفته به خونه رسیده بودیم ساعت ۲ ظهر شده بودو شکمم داشت خودشو میکشت
من : شدو کی...
اومد سمت و با اصبانیت داد زد
شدو : سونیک این هفتصدو پنجاهو سومین بارته که داری این سوالو ازم میپرسی ... نه اماده نشده ... اصلا صد سال سیاه اماده نمیشه شکم گنده
من : ساعت نه بوده که رفتیم چنگل و الان ساعت۲ ظهر برگشتیم،از نظرت نباید گشنم باشه ؟
شدو :...
دینگ .. دینگ
به شدو نگا کردم اونم به من و هر دو با هم به در نگا کردیم
من : ببین کیه
شدو : نگفته بودی هم میخواستم همین کارو کنم
شدو درو باز میکنه...
میخاستم ببینم کی اما شدو با خوشحالی اومد تو و گفت
شدو : سونیک فقط دهنتو ببند و ببین کی از اون سر دنیا پاشده بیاد اینجا برای دیدنت
من : برای دیدن من
اون : اوهوم
و میره سمت در
یعنی کی میتونه باشه ... من که به جز شدو و تلنز و ناکلز هیچ کس دیگه ای رو نمیشناسم ...
شدو : واقعا خوشحالم کردی که اومدی حتی فکرشم نمیکردم دوباره ببینمت سیلور
سیلور : منم خوشحالم ببینم سونیک کجا...
نمیدونم چه حسی دارم ... سیلور به من نگا کرده بود و منم به اون ...
من : سیلور
با اینکه انگار تو بچگی همو دیده بودیم ولی یه چیزی تو سینم میگفت برو بغلش کن
سیلور : سو ... سونیک
چشماش از خوشحالی برق زدن
سیلور : سونیک (با داد_پریدن تو بغل سونیک)
یه جوری افتاد روم که تعادلمو از دست دادم و خوردم به شدو و شدوهم با مخ افتاد زمین
سیلور : واقعا خوشحالم میبینمت سونیک بعد این همه سال
با اینکه چیز زیادی ازش یادم نمیاد وای با این حال دلم واسش تنگ بود
سونیک : منم
شدو : یکم اروم ترم میتونستی بغل کنی سیلور
سیلور : ببخشید..
شدو : حالا چی شد سری به ما زدی
ادامه دارد...
ببخشید کم بود اخه تو وضعیتی هستم که نمیشه زیاد ادامه داد( خانوادم خوابن و من شبا میخوام رمان بنویسم تا یه تکون میخورن گوشی رو خاموش میکنم😭😭)عجب بدبختی دارم
یه چن پارت دیگه قراره غوقا شه پس از الان اماده باشین...
قسمت۹🌌
سونیک💙
همینطوری میخندیدم که اونم از سرسره ای که به پنجره میخورد اومد پایین
شدو : دیگه این کارو نکن
من : میدونی که نمیتونم قول بدم
چشم غره ای بهم رفتو با هم به سمت انباریم رفتیم
رسیدن به اونجا
شدو : احتمالا اینجا جنگ جهانی ۳ و ۴ و ۵ و۶ و ۷ و۸ و ۹ اتفاق ن افتاده
اروم خندیدم
من : اینطور فکر میکنی
اون : ارهه
همه جارو به شدو نشون دادم و بعد به سمت خونه حرکت کردیم
(ببخشید سانسور میکنم چون میخواییم به جاهای اصلی برسیم)
تازه خسته و کوفته به خونه رسیده بودیم ساعت ۲ ظهر شده بودو شکمم داشت خودشو میکشت
من : شدو کی...
اومد سمت و با اصبانیت داد زد
شدو : سونیک این هفتصدو پنجاهو سومین بارته که داری این سوالو ازم میپرسی ... نه اماده نشده ... اصلا صد سال سیاه اماده نمیشه شکم گنده
من : ساعت نه بوده که رفتیم چنگل و الان ساعت۲ ظهر برگشتیم،از نظرت نباید گشنم باشه ؟
شدو :...
دینگ .. دینگ
به شدو نگا کردم اونم به من و هر دو با هم به در نگا کردیم
من : ببین کیه
شدو : نگفته بودی هم میخواستم همین کارو کنم
شدو درو باز میکنه...
میخاستم ببینم کی اما شدو با خوشحالی اومد تو و گفت
شدو : سونیک فقط دهنتو ببند و ببین کی از اون سر دنیا پاشده بیاد اینجا برای دیدنت
من : برای دیدن من
اون : اوهوم
و میره سمت در
یعنی کی میتونه باشه ... من که به جز شدو و تلنز و ناکلز هیچ کس دیگه ای رو نمیشناسم ...
شدو : واقعا خوشحالم کردی که اومدی حتی فکرشم نمیکردم دوباره ببینمت سیلور
سیلور : منم خوشحالم ببینم سونیک کجا...
نمیدونم چه حسی دارم ... سیلور به من نگا کرده بود و منم به اون ...
من : سیلور
با اینکه انگار تو بچگی همو دیده بودیم ولی یه چیزی تو سینم میگفت برو بغلش کن
سیلور : سو ... سونیک
چشماش از خوشحالی برق زدن
سیلور : سونیک (با داد_پریدن تو بغل سونیک)
یه جوری افتاد روم که تعادلمو از دست دادم و خوردم به شدو و شدوهم با مخ افتاد زمین
سیلور : واقعا خوشحالم میبینمت سونیک بعد این همه سال
با اینکه چیز زیادی ازش یادم نمیاد وای با این حال دلم واسش تنگ بود
سونیک : منم
شدو : یکم اروم ترم میتونستی بغل کنی سیلور
سیلور : ببخشید..
شدو : حالا چی شد سری به ما زدی
ادامه دارد...
ببخشید کم بود اخه تو وضعیتی هستم که نمیشه زیاد ادامه داد( خانوادم خوابن و من شبا میخوام رمان بنویسم تا یه تکون میخورن گوشی رو خاموش میکنم😭😭)عجب بدبختی دارم
یه چن پارت دیگه قراره غوقا شه پس از الان اماده باشین...
- ۳.۱k
- ۰۶ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط