پارت نوزدهم
#پارت_نوزدهم
مارو که دید یکم نگامون کرد و چشاش یدفعه برق زد
+آرشام و آرسام...درسته؟
آرشام+خوب موندیناا بزنم به تخته و زد به میز
-سردار شدین؟
+اره دیگه...۴ساله رفتین...مثلا شما بچه بودین از سروکوله من بالا میرفتین حالا ۴سال۴سال پیداتون میشه؟
هـه!...این اگه بدونست منو ارشام چیکاره ایم خودش حکم اعداممونو میبرید
منو آرشام نگاه معنی داری بهم انداختیم که فهمیدم اون به همون فکر میکنه
با اشارش نشستیم
+خب چیشده اومدین اینجا
مشتاق نگامون میکرد
-راستش چند روز پیش یه خانومی به منشیه من زنگ زدن و خواستن که من شخصا براش یه نقشه بکشم...وقتی امروز اومد برای تحویلش من اتفاقی از منشیم شنیدم که فامیلش ریاحیه...وقتی اسمشو پ سیدم گفت نسیم ریاحی...رفتم تو اتاق و دیدمش...وقتی برگشت طرفم با یه دختر جوون که خیلی داشته باشه ۲۶بود روبرو شدم
ولی از بس عصبانی بودم دیگه کنترلی رو خودم نداشتم و سرش داد زدم
یکم فکر کرد و ساکت موند
بلند شدو یه پرونده از توی فایل کناریش در اوردو بعد از زیرو رو کردنش یه عکس از توش دراورد و اومد و جلوم گرفت
عکسو ازش گرفتم
+اینه؟
بهش نگاه کردم
-نه...اون خیلی جوون بود...اینکه...
+ارسام فک کنم اشتباه شده...یا یه تشابه اسمی بوده
-میدونم میدونم...ولی دست خودم نبود نمیتونستم خودمو کنترل کنم
سردار+خب...صب کن ببینم
سراغ تلفن رفت و یه شماره رو گرفت
+رحمتی...میخوام یه نفر به اسم نسیم ریاحی رو برام شناسایی کنی
رحمتی-نسیم ریاحی؟...همونکه چن سال پیش درگیر پروندش بودیم؟
+نه این یه نفر دیگس نتیجه رو بفرس برام
+چشم همین الان
ارشام+این رحمتی...همونی نیس که قبلا با من خدمت بود
سردار با لبخند سرشو تکون داد
نیشه ارشام باز شدو به سردار نگاه کرد
یکم بعد رحمتی اومد توی اتاقو بعد از سلام نظامی بدون توجه به ما اومد و یه فلش داد دست سردار
رحمتی+کاری با من ندارین ؟
+نه میتونی بری
ارشام با غضب به رحمتی نگاه میکرد
خواست بره که ارشام بلند شدو از پشت یفه اشو گرفت
+هوی کجا میری...خدایی منو به این گندگی ندیدی؟
رحمتی برگشت طرف ارشام و کم کم نیشه اونم ول شد
به خودش که اومد ارشام و کشید تو بغلش
ارشامم محکم فشارش داد
از هم که جدا شدن منم بلند شدم و باهاش دست دادم
یه بچه هی باحالی بود
وقتی به پرونده ی دختره نگاه کردم وعکسشو دیدم فهمیدم که فقط،یه تشابه اسمی بوده و بلـــه
ریــــدم
تق زدم تو پیشونیم
-چ گلی بگیرم ب سرم ابروم رفت
ادامه میدم دوستان....
مارو که دید یکم نگامون کرد و چشاش یدفعه برق زد
+آرشام و آرسام...درسته؟
آرشام+خوب موندیناا بزنم به تخته و زد به میز
-سردار شدین؟
+اره دیگه...۴ساله رفتین...مثلا شما بچه بودین از سروکوله من بالا میرفتین حالا ۴سال۴سال پیداتون میشه؟
هـه!...این اگه بدونست منو ارشام چیکاره ایم خودش حکم اعداممونو میبرید
منو آرشام نگاه معنی داری بهم انداختیم که فهمیدم اون به همون فکر میکنه
با اشارش نشستیم
+خب چیشده اومدین اینجا
مشتاق نگامون میکرد
-راستش چند روز پیش یه خانومی به منشیه من زنگ زدن و خواستن که من شخصا براش یه نقشه بکشم...وقتی امروز اومد برای تحویلش من اتفاقی از منشیم شنیدم که فامیلش ریاحیه...وقتی اسمشو پ سیدم گفت نسیم ریاحی...رفتم تو اتاق و دیدمش...وقتی برگشت طرفم با یه دختر جوون که خیلی داشته باشه ۲۶بود روبرو شدم
ولی از بس عصبانی بودم دیگه کنترلی رو خودم نداشتم و سرش داد زدم
یکم فکر کرد و ساکت موند
بلند شدو یه پرونده از توی فایل کناریش در اوردو بعد از زیرو رو کردنش یه عکس از توش دراورد و اومد و جلوم گرفت
عکسو ازش گرفتم
+اینه؟
بهش نگاه کردم
-نه...اون خیلی جوون بود...اینکه...
+ارسام فک کنم اشتباه شده...یا یه تشابه اسمی بوده
-میدونم میدونم...ولی دست خودم نبود نمیتونستم خودمو کنترل کنم
سردار+خب...صب کن ببینم
سراغ تلفن رفت و یه شماره رو گرفت
+رحمتی...میخوام یه نفر به اسم نسیم ریاحی رو برام شناسایی کنی
رحمتی-نسیم ریاحی؟...همونکه چن سال پیش درگیر پروندش بودیم؟
+نه این یه نفر دیگس نتیجه رو بفرس برام
+چشم همین الان
ارشام+این رحمتی...همونی نیس که قبلا با من خدمت بود
سردار با لبخند سرشو تکون داد
نیشه ارشام باز شدو به سردار نگاه کرد
یکم بعد رحمتی اومد توی اتاقو بعد از سلام نظامی بدون توجه به ما اومد و یه فلش داد دست سردار
رحمتی+کاری با من ندارین ؟
+نه میتونی بری
ارشام با غضب به رحمتی نگاه میکرد
خواست بره که ارشام بلند شدو از پشت یفه اشو گرفت
+هوی کجا میری...خدایی منو به این گندگی ندیدی؟
رحمتی برگشت طرف ارشام و کم کم نیشه اونم ول شد
به خودش که اومد ارشام و کشید تو بغلش
ارشامم محکم فشارش داد
از هم که جدا شدن منم بلند شدم و باهاش دست دادم
یه بچه هی باحالی بود
وقتی به پرونده ی دختره نگاه کردم وعکسشو دیدم فهمیدم که فقط،یه تشابه اسمی بوده و بلـــه
ریــــدم
تق زدم تو پیشونیم
-چ گلی بگیرم ب سرم ابروم رفت
ادامه میدم دوستان....
۳.۲k
۱۱ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.