پارت ۷
پارت ۷
تا درو باز کردیم یه دختر شاد و خندون اومد جلوی در
×سلام اوپاااا این دختر کیه؟
+دوست دخترمه
×واییی چقد خوشگله بهت حق میدم پزشو می دی سلااام*رو به ا/ت* من کیم کیونگ مین هستم خواهر نامجون بهم بگو مین
-سلام مین شی
×خب شام خوردین؟
-بابام با اردنگی پرتمون کرد بیرون نتونستیم
+ا/ت! داستان که این نبود
-چرا خوده خودش بود
×بیایید یکم غذا هست فک کنم سیر بشید
-خواهرت خیلی آدم با نشاطیه
+خیلییییی
......
بعد از پوشیدن لباسای مین به اتاق نامجون اومدم
روی تخت دراز کشیده بود و داشت موبایلشو نگاه می کرد
کنارش دراز کشیدم و سرمو گذاشتم روی سینش
-چی داری میبینی؟
+عکساتو بیبی...
به گوشیش نگاه کردم
این عکس مال دو سال پیش بود
اول رابطمون بود
-چقدر اینجا کیوت و بچه بودی
+تو که کوچولوتر بودی
-هوم خیلی کیوت بودیم اینجا
عکسای دیگه رو هم نگاه کردیم که نامجون خمیازه کشید
-خسته ایا
+آره من خیلی خوابم میاد بیبی بخوابیم؟
-اوم...شب بخیر
+شبت بخیر بیبی*لب ا/ت رو میبوسه*
.....
با سر و صداهای مین از خواب بیدار شدیم
من و نامجون هر دومون به اخم و غرغر رفتیم پیش مین که ظرفارو بهم می کوبید و با صدای بلند آواز می خوند
×عععع اوپا زنداداش بیدار شدین؟
-به لطف سر و صداهای تو آره
×اشکال نداره از قدیم گفتن سحر خیز باش تا کامروا شوی
+تو که دیگه اوج کامروایی هستی
×می دونممممم
بعد از خوردن صبحونه مین گفت می خواد فیلم بذاره
می ترسیدم ولی به روی خودم نیاوردم
من و نامجون کنار هم و مین هم اون طرف تر نشسته بود
وقتی فیلم رسید به صحنه های ترسناکش جیغ بلند زدم و پریدم بغلش نامجون
+مین قطعش کن! بیبی حالت خوبه؟؟؟
-خیلی ترسناک بود......
+تو که می ترسیدی چرا بهم نگفتی؟
-گفتم شاید ناراحت بشی انقدر ترسوئم
+معلومه که ناراحت نمیشم! چرا همچین فکری راجب من کردی بیبی؟
-آخه....آخه....
+هییش آروم باش حتی اگه بترسی من پیشتم باشه؟(:
-اوم...باشه
×ایییش چه دل و قلوه ای برای هم میرن خجالت بکشین
+تو سینگلی تقصیر مائه؟ البته به خاطر این کاراته هیشکی نمیاد طرفت
×چی گفتی اوپااااااااااا؟؟؟؟؟
+یا خدا عصبی شد
نامی سریع پاشد و فرار کرد
مین هم یه بالش برداشت و افتاد دنبالش
همین طور کل خونه رو دنبال هم می دویدن منم اصلا ترسمو فراموش کرده بودم!
خواهر برادری های نامجون و مین😂🤌🏻
تا درو باز کردیم یه دختر شاد و خندون اومد جلوی در
×سلام اوپاااا این دختر کیه؟
+دوست دخترمه
×واییی چقد خوشگله بهت حق میدم پزشو می دی سلااام*رو به ا/ت* من کیم کیونگ مین هستم خواهر نامجون بهم بگو مین
-سلام مین شی
×خب شام خوردین؟
-بابام با اردنگی پرتمون کرد بیرون نتونستیم
+ا/ت! داستان که این نبود
-چرا خوده خودش بود
×بیایید یکم غذا هست فک کنم سیر بشید
-خواهرت خیلی آدم با نشاطیه
+خیلییییی
......
بعد از پوشیدن لباسای مین به اتاق نامجون اومدم
روی تخت دراز کشیده بود و داشت موبایلشو نگاه می کرد
کنارش دراز کشیدم و سرمو گذاشتم روی سینش
-چی داری میبینی؟
+عکساتو بیبی...
به گوشیش نگاه کردم
این عکس مال دو سال پیش بود
اول رابطمون بود
-چقدر اینجا کیوت و بچه بودی
+تو که کوچولوتر بودی
-هوم خیلی کیوت بودیم اینجا
عکسای دیگه رو هم نگاه کردیم که نامجون خمیازه کشید
-خسته ایا
+آره من خیلی خوابم میاد بیبی بخوابیم؟
-اوم...شب بخیر
+شبت بخیر بیبی*لب ا/ت رو میبوسه*
.....
با سر و صداهای مین از خواب بیدار شدیم
من و نامجون هر دومون به اخم و غرغر رفتیم پیش مین که ظرفارو بهم می کوبید و با صدای بلند آواز می خوند
×عععع اوپا زنداداش بیدار شدین؟
-به لطف سر و صداهای تو آره
×اشکال نداره از قدیم گفتن سحر خیز باش تا کامروا شوی
+تو که دیگه اوج کامروایی هستی
×می دونممممم
بعد از خوردن صبحونه مین گفت می خواد فیلم بذاره
می ترسیدم ولی به روی خودم نیاوردم
من و نامجون کنار هم و مین هم اون طرف تر نشسته بود
وقتی فیلم رسید به صحنه های ترسناکش جیغ بلند زدم و پریدم بغلش نامجون
+مین قطعش کن! بیبی حالت خوبه؟؟؟
-خیلی ترسناک بود......
+تو که می ترسیدی چرا بهم نگفتی؟
-گفتم شاید ناراحت بشی انقدر ترسوئم
+معلومه که ناراحت نمیشم! چرا همچین فکری راجب من کردی بیبی؟
-آخه....آخه....
+هییش آروم باش حتی اگه بترسی من پیشتم باشه؟(:
-اوم...باشه
×ایییش چه دل و قلوه ای برای هم میرن خجالت بکشین
+تو سینگلی تقصیر مائه؟ البته به خاطر این کاراته هیشکی نمیاد طرفت
×چی گفتی اوپااااااااااا؟؟؟؟؟
+یا خدا عصبی شد
نامی سریع پاشد و فرار کرد
مین هم یه بالش برداشت و افتاد دنبالش
همین طور کل خونه رو دنبال هم می دویدن منم اصلا ترسمو فراموش کرده بودم!
خواهر برادری های نامجون و مین😂🤌🏻
۲۷.۹k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.