پارت ۶
پارت ۶
بابام صدام زد تا بیام کیکو ببرم
همه ساکت خیره به من و نامی بودن
-میشه تو هم باهام بیایی؟(:
+باعث افتخاره بانوی من(:
دستمو دور بازوش حلقه کردم و به طرف کیک سه طبقه و بزرگ رفتیم
چاقو رو برداشتم و طبقه اول رو بریدم که همه دست زدن
نامی بهم نزدیک شد و در گوشم گفت:
-خوشحالم یه سال دیگه پیشت بودم بیبی
بعد روی گونمو بوسید که خدا می دونه چقدر خجالت کشیدم!
بعد از اینکه کیکو خوردیم نامی تشنش شد و گفت میره سر میز تا یکم نوشیدنی برداره
نامجون ویو
رفتم تا یه نوشیدنی بردارم ا/ت هم منتظرم بود
بطری نوشیدنی رو برداشتم و توی لیوان شیشه ای ریختم خواستم لیوانو بردارم که پرت شد و شکست
خداروشکر کت و شلوار سفیدم کثیف نشد!
کسی منو نگاه نمی کرد برای همین یواشکی رفتم یه گوشه ی دیگه
من نمی خواستم امشب تولد ا/ت رو خراب کنم دلم می خواست خوشحال ببینمش
رفتم سمت نوازنده ی پیانو که داشت پیانو میزد
به پیانو تکیه زدم و گفتم:
-چه قطعه ای رو داری میزنی؟
تا خواست جوابمو بده چوب پیانو شکست و دوتا از پایه هاش شل شدن
+هوی حواست کجاست؟
-ب...ببخشید
به خاطر قطع شدن آهنگ همه نگاها به طرف من برگشت
لبخند ملیحی زدم و از صحنه ی جرم خودمو دور کردم
+نام؟ حالت خوبه؟
-باز دارم خرابکاری میکنم نمی دونم چمه
+اشکالی نداره می خوای من برم برات نوشیدنی بیارم؟
-عام...باشه
ا/ت ویو
رفتم به سمت میز و برای نامجون توی لیوان نوشیدنی ریختم همین که خواستم برم یکی کمرمو از پشت گرفت
اول فکر کردم نامیه ولی اون کای بود!
+بالاخره گیرت آوردم!
-ولم کن! به من چی کار داری؟؟
+فکر کردی رابطت با این پسره چقدر میمونه؟
-ولم کن وگرنه جیغ میزنم!
+بزن ولی کسی صداتو نمیشنوه
نامجون ویو
نگران شده بودم چرا ا/ت نمیاد؟
به سمت میز غذاخوری رفتم که دیدم اون اونجاست و اون کای عوضی گرفتش و اونم داره تقلا میکنه تا از دستش فرار کنه
عصبی به طرف کای رفتم خواستم بهش حمله کنم ولی اون جاخالی داد و منم افتادم روی میز و میز چپه شد و همه وسایل رو میز ریخت....
ا/ت ویو
میز همراه با نامجون چپه شد همه شوکه شده بودن و به نامجون خیره شده بودن اونم با سرشو از شرمندگی انداخته بود پائین
از دست کای فرار کردم و رفتم پیش نامجون
-نام؟ حالت خوبه؟
+خوبم...
کمکش کردم وایسه یه دفه بابام یه سیلی محکم بهش زد که صورتش قشنگ طرف راست رفت
×من بهت امشبو فرصت دادم تا ثابت کنی خرابکار نیستی اما گند زدی به همه چی اونم تولد دخترم!
-بابا اشکالی....
×چیو اشکال نداره؟ خسته شدم این همه ساکت موندم گذاشتم هر گندکاری دلت می خواد بکنی
+متاسفم
ادامش تو کامنت
بابام صدام زد تا بیام کیکو ببرم
همه ساکت خیره به من و نامی بودن
-میشه تو هم باهام بیایی؟(:
+باعث افتخاره بانوی من(:
دستمو دور بازوش حلقه کردم و به طرف کیک سه طبقه و بزرگ رفتیم
چاقو رو برداشتم و طبقه اول رو بریدم که همه دست زدن
نامی بهم نزدیک شد و در گوشم گفت:
-خوشحالم یه سال دیگه پیشت بودم بیبی
بعد روی گونمو بوسید که خدا می دونه چقدر خجالت کشیدم!
بعد از اینکه کیکو خوردیم نامی تشنش شد و گفت میره سر میز تا یکم نوشیدنی برداره
نامجون ویو
رفتم تا یه نوشیدنی بردارم ا/ت هم منتظرم بود
بطری نوشیدنی رو برداشتم و توی لیوان شیشه ای ریختم خواستم لیوانو بردارم که پرت شد و شکست
خداروشکر کت و شلوار سفیدم کثیف نشد!
کسی منو نگاه نمی کرد برای همین یواشکی رفتم یه گوشه ی دیگه
من نمی خواستم امشب تولد ا/ت رو خراب کنم دلم می خواست خوشحال ببینمش
رفتم سمت نوازنده ی پیانو که داشت پیانو میزد
به پیانو تکیه زدم و گفتم:
-چه قطعه ای رو داری میزنی؟
تا خواست جوابمو بده چوب پیانو شکست و دوتا از پایه هاش شل شدن
+هوی حواست کجاست؟
-ب...ببخشید
به خاطر قطع شدن آهنگ همه نگاها به طرف من برگشت
لبخند ملیحی زدم و از صحنه ی جرم خودمو دور کردم
+نام؟ حالت خوبه؟
-باز دارم خرابکاری میکنم نمی دونم چمه
+اشکالی نداره می خوای من برم برات نوشیدنی بیارم؟
-عام...باشه
ا/ت ویو
رفتم به سمت میز و برای نامجون توی لیوان نوشیدنی ریختم همین که خواستم برم یکی کمرمو از پشت گرفت
اول فکر کردم نامیه ولی اون کای بود!
+بالاخره گیرت آوردم!
-ولم کن! به من چی کار داری؟؟
+فکر کردی رابطت با این پسره چقدر میمونه؟
-ولم کن وگرنه جیغ میزنم!
+بزن ولی کسی صداتو نمیشنوه
نامجون ویو
نگران شده بودم چرا ا/ت نمیاد؟
به سمت میز غذاخوری رفتم که دیدم اون اونجاست و اون کای عوضی گرفتش و اونم داره تقلا میکنه تا از دستش فرار کنه
عصبی به طرف کای رفتم خواستم بهش حمله کنم ولی اون جاخالی داد و منم افتادم روی میز و میز چپه شد و همه وسایل رو میز ریخت....
ا/ت ویو
میز همراه با نامجون چپه شد همه شوکه شده بودن و به نامجون خیره شده بودن اونم با سرشو از شرمندگی انداخته بود پائین
از دست کای فرار کردم و رفتم پیش نامجون
-نام؟ حالت خوبه؟
+خوبم...
کمکش کردم وایسه یه دفه بابام یه سیلی محکم بهش زد که صورتش قشنگ طرف راست رفت
×من بهت امشبو فرصت دادم تا ثابت کنی خرابکار نیستی اما گند زدی به همه چی اونم تولد دخترم!
-بابا اشکالی....
×چیو اشکال نداره؟ خسته شدم این همه ساکت موندم گذاشتم هر گندکاری دلت می خواد بکنی
+متاسفم
ادامش تو کامنت
۳۰.۵k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.