عشق قدیمی
part ⁴
خونمون به دانشگاه نزدیک نبود.....خیلی هم دور بود....پیاده تا ایستگاه اتوبوس رفتم و سوار شدم
یه صندلی خالی پیدا کردم و نشستم
که یه پسره دوان دوان اومد و سوار اتوبوس شد
فقط کنار من یه صندلی خالی بود
اومد پیشم و گفت:
+: ببخشید جای خالی نیست میتونم کنار شما بشینم؟
ات: بله حتما.
+: ممنون.....عاا....اسم شما چیه؟
ات: جانگ ات هستم
+: خوشبختم منم پارک جیمین هستم
ات: 😊
جیمین: تو دانشگاه هانیانگ درس میخونی؟
لباست شبیه لباس اوناس
ات: آره اونجا درس میخونم.....انگار تو هم همونجایی
جیمین: آره منم اونجام....سال اولی ای؟
ات: آره.
جیمین: ولی من ² ساله دارم اونجا درس میخونم
ات: چه خوب دانشگاه هانیانگ چطوریه؟
جیمین: خوب.....تا اونجایی که من دیدم خیلی خوبه
ات: واقعا
جیمین: آره "لبخند"
ات: هوففف خیالم راحت شد اگه بد بود بدبخت میشدم
جیمین: "خنده" تو خیلی کیوتی
ات: کیوت؟ عااا ولی همه بهم میگن ات خشن
جیمین: "خنده" پس منم بهت میگم ات خشن
ات: آفرین......او...من باید اینجا پیاده بشم
از آشنایی باهات خوشحال شدم
جیمین: منم همینطور
ات: خدافظ
جیمین: خدافظ
ویو جیمین:
ات رو نگاه کردم از اتوبوس پیاده شد....چقدر کیوت بود....ازش خوشم اومد.....شاید اگه بهش بگم دوسش دارم قبول کنه دوست دخترم بشه
رسیدم خونه
رفتم و یه دوش کوتاه گرفتم و اومدم بیرون که گوشیم زنگ خورد....دیدم هوسوک هست....منو هوسوک از ۱۰ سالگی باهم دوستیم.....تو یه خونه هم زندگی میکنیم.....ولی اون واسه یه آزمایش تو مدرسه موند و نیومد.....برداشتم ببینم چی میگه
جیمین: بله هیونگ
هوسوک: سلام.....جیمینشی چرا با اتوبوس رفتی؟ ماشین که اینجا بود
جیمین: آره گذاشتم واسه تو....ولی ارزشش رو داشت
هوسوک: ارزش چی؟
جیمین: تو اتوبوس با یه دختره آشنا شدم
هوسوک: هوفففف حالا میخوای بگی که عاشق شدی
جیمین: آفرین به تو😂
هوسوک: خیله خوب حالا منم میام خونه
جیمین: اوکی....بای
قطع کردم و گرفتم خوابیدم
ویو ات:
رفتم خونه و یه نودل درست کردم و خوردم
بعدشم رفتم سریال دیدم
اون پسره که تو اتوبوس بود
حس کردم مهربون بود....خیلی خوب باهام حرف میزد
شاید....ای بابا ولش کن اون حتی به من اهمیت هم نمیده اصلا حتما یادش رفته که اسم من چیه
خوب......اینم از شانس منه دیگه
همه منو یادشون میره
مامان و بابام،جیمین،و هوسوک
دیگه هیشکی منو دوست نداره
اما شاید در آینده زندگی واسم خوب باشه
امیدوارم
آخر شب یه پارت دیگه میزارم تا جبران کنم💜💜
#فیک#فیک_بی_تی_اس#فیک_تهیونگ#فیک_جونگ_کوک#فیک_جیمین#فیکشن#فیک_شوگا
#فیک_جیهوپ#فیک_نامجون#فیک_جین#سناریو#سناریو_بی_تی_اس#سناریودرخواستی#تکپارتی
#جیمین#نامجون#جین#شوگا#جیهوپ#تهیونگ#جونگکوک #کیم_نامجون#کیم_سوکجین#مین_یونگی#جانگ_هوسوک#پارک_جیمین#کیم_تهیونگ#جئون_جونگکوک#بی_تی-اس
خونمون به دانشگاه نزدیک نبود.....خیلی هم دور بود....پیاده تا ایستگاه اتوبوس رفتم و سوار شدم
یه صندلی خالی پیدا کردم و نشستم
که یه پسره دوان دوان اومد و سوار اتوبوس شد
فقط کنار من یه صندلی خالی بود
اومد پیشم و گفت:
+: ببخشید جای خالی نیست میتونم کنار شما بشینم؟
ات: بله حتما.
+: ممنون.....عاا....اسم شما چیه؟
ات: جانگ ات هستم
+: خوشبختم منم پارک جیمین هستم
ات: 😊
جیمین: تو دانشگاه هانیانگ درس میخونی؟
لباست شبیه لباس اوناس
ات: آره اونجا درس میخونم.....انگار تو هم همونجایی
جیمین: آره منم اونجام....سال اولی ای؟
ات: آره.
جیمین: ولی من ² ساله دارم اونجا درس میخونم
ات: چه خوب دانشگاه هانیانگ چطوریه؟
جیمین: خوب.....تا اونجایی که من دیدم خیلی خوبه
ات: واقعا
جیمین: آره "لبخند"
ات: هوففف خیالم راحت شد اگه بد بود بدبخت میشدم
جیمین: "خنده" تو خیلی کیوتی
ات: کیوت؟ عااا ولی همه بهم میگن ات خشن
جیمین: "خنده" پس منم بهت میگم ات خشن
ات: آفرین......او...من باید اینجا پیاده بشم
از آشنایی باهات خوشحال شدم
جیمین: منم همینطور
ات: خدافظ
جیمین: خدافظ
ویو جیمین:
ات رو نگاه کردم از اتوبوس پیاده شد....چقدر کیوت بود....ازش خوشم اومد.....شاید اگه بهش بگم دوسش دارم قبول کنه دوست دخترم بشه
رسیدم خونه
رفتم و یه دوش کوتاه گرفتم و اومدم بیرون که گوشیم زنگ خورد....دیدم هوسوک هست....منو هوسوک از ۱۰ سالگی باهم دوستیم.....تو یه خونه هم زندگی میکنیم.....ولی اون واسه یه آزمایش تو مدرسه موند و نیومد.....برداشتم ببینم چی میگه
جیمین: بله هیونگ
هوسوک: سلام.....جیمینشی چرا با اتوبوس رفتی؟ ماشین که اینجا بود
جیمین: آره گذاشتم واسه تو....ولی ارزشش رو داشت
هوسوک: ارزش چی؟
جیمین: تو اتوبوس با یه دختره آشنا شدم
هوسوک: هوفففف حالا میخوای بگی که عاشق شدی
جیمین: آفرین به تو😂
هوسوک: خیله خوب حالا منم میام خونه
جیمین: اوکی....بای
قطع کردم و گرفتم خوابیدم
ویو ات:
رفتم خونه و یه نودل درست کردم و خوردم
بعدشم رفتم سریال دیدم
اون پسره که تو اتوبوس بود
حس کردم مهربون بود....خیلی خوب باهام حرف میزد
شاید....ای بابا ولش کن اون حتی به من اهمیت هم نمیده اصلا حتما یادش رفته که اسم من چیه
خوب......اینم از شانس منه دیگه
همه منو یادشون میره
مامان و بابام،جیمین،و هوسوک
دیگه هیشکی منو دوست نداره
اما شاید در آینده زندگی واسم خوب باشه
امیدوارم
آخر شب یه پارت دیگه میزارم تا جبران کنم💜💜
#فیک#فیک_بی_تی_اس#فیک_تهیونگ#فیک_جونگ_کوک#فیک_جیمین#فیکشن#فیک_شوگا
#فیک_جیهوپ#فیک_نامجون#فیک_جین#سناریو#سناریو_بی_تی_اس#سناریودرخواستی#تکپارتی
#جیمین#نامجون#جین#شوگا#جیهوپ#تهیونگ#جونگکوک #کیم_نامجون#کیم_سوکجین#مین_یونگی#جانگ_هوسوک#پارک_جیمین#کیم_تهیونگ#جئون_جونگکوک#بی_تی-اس
۱۹.۰k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.