همسر اجباری ۲۰۵
#همسر_اجباری #۲۰۵
دست خودم نبو دلم قنج رفت سرمو بردم پایین و بوس محکمی از رو گونه اش زدم اول یکم خشکش زدو گفت ای
جونم چه انرژی گرفتم آخیش.
-ببین خانم جان این آقاتون که شما شرعی قانونی قلبی سهمشی واست میمیره.
حاال خانم همین آقا که شرعی قانونی قلبی سهمشی خیلی وقته دل تنگ بودن کنارته.
همین آقاهه که.)منم باهاش تکرار کردم(شما شرعی قانونی قلبی سهمشی. )باهم خندیدیم(از شمایه بغل میخواد.
فمیدی.؟
-اوال فمیدی نه و فهمیدی. دوما باید فکرکنم.
-ای خدا دیدی ..دیدی من اول اجازه گرفتم نیومد من تحمل ندارم خودت شاهد بودی.
پاشد واستاد سر ماو منو گرفت تو بغلش و منم دستمو محکم از دور گردنش گرفته بودم دروغ چرا منم از خدا
خواسته بغلشو میخواستم منم دلم واسه بودنش قنج رفته بود از پله ها رفتیم باال .
-خانمم درو بازکن.
درو باز کردمو
با هم رفتیم تو اتاق من .
-وایسا اینجا االن میام
دیگه میدونستم چه نقشه ای داره رفت سمت اتاق خودشو درو از پشت کلید کرد و از بالکن ظاهر شد. و در اتاق منم
کلید.
اومد کنارم دراز کشید . آروم حرف میزد.
آنا جانم از وقتی کنارت خوابیدم به صدای نفسات عادت کردم. به گرمی تنت. به صورتی که با نگاه کردن بهش خوابم
میبرد.و صبح چشمم تو چشات باز میشد. بعد از گفتن این حرف دستشو گذاشت زیر سرمو پاهاشو تو پاهام قفل
کرداونیکی دستشم دور کمرم حلقه کرد.
دست خودم نبو دلم قنج رفت سرمو بردم پایین و بوس محکمی از رو گونه اش زدم اول یکم خشکش زدو گفت ای
جونم چه انرژی گرفتم آخیش.
-ببین خانم جان این آقاتون که شما شرعی قانونی قلبی سهمشی واست میمیره.
حاال خانم همین آقا که شرعی قانونی قلبی سهمشی خیلی وقته دل تنگ بودن کنارته.
همین آقاهه که.)منم باهاش تکرار کردم(شما شرعی قانونی قلبی سهمشی. )باهم خندیدیم(از شمایه بغل میخواد.
فمیدی.؟
-اوال فمیدی نه و فهمیدی. دوما باید فکرکنم.
-ای خدا دیدی ..دیدی من اول اجازه گرفتم نیومد من تحمل ندارم خودت شاهد بودی.
پاشد واستاد سر ماو منو گرفت تو بغلش و منم دستمو محکم از دور گردنش گرفته بودم دروغ چرا منم از خدا
خواسته بغلشو میخواستم منم دلم واسه بودنش قنج رفته بود از پله ها رفتیم باال .
-خانمم درو بازکن.
درو باز کردمو
با هم رفتیم تو اتاق من .
-وایسا اینجا االن میام
دیگه میدونستم چه نقشه ای داره رفت سمت اتاق خودشو درو از پشت کلید کرد و از بالکن ظاهر شد. و در اتاق منم
کلید.
اومد کنارم دراز کشید . آروم حرف میزد.
آنا جانم از وقتی کنارت خوابیدم به صدای نفسات عادت کردم. به گرمی تنت. به صورتی که با نگاه کردن بهش خوابم
میبرد.و صبح چشمم تو چشات باز میشد. بعد از گفتن این حرف دستشو گذاشت زیر سرمو پاهاشو تو پاهام قفل
کرداونیکی دستشم دور کمرم حلقه کرد.
۳.۰k
۲۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.