لجباز جذاب P9
لجباز_جذاب P9
ا/ت: اخه من پیش دوستم بودم..
تهیونگ: ببند.... دیگه حق نداری بدون گفتن و هماهنگی پاتو از در بزاری بیرون فهمیدییی.. حالا هم برو بیرون حوصلتو ندارم..
ـــــــــــــــــــــــ
فوری از اتاقش اومدم بیرون و رفتم توی اتاق خودم
تهیونگ حتی یه بار هم روم... دست بلند نکرده بوود این بار نمیدوستم چش شده...
و از تعجب و ناراحتی گریه میکردم...
ـــــــــــــــــــــــ
فردا صبح
رفتم مدرسه و تهیونگ هم پشت سرم میومد...
ـــــــــــــــــــــــــــــ
آیو: سلام
ا/ت: سلام
آیو: گرفته ای چیشده؟
ا/ت: با تهیونگ دعوامون شده ولش بریم
آیو: یه لحظه همین جا وایستا تا بیام...
ـــــــــــــــــــــــ
ایو: یااااا مگه نگفتم به خواهرم کاری نداشته باش
تهیونگ: چی میگی؟
آیو: ساکت باش
تهیونگ: شخصیه
آیو: چیییییی؟
تهیونگ: تو چیکار داری؟
آیپ: دوست ندارم ات ضربه بخوره
تهیونگ: نکنه من میخوام بکشمش
آیو: حتمادیگه
ببین دفعه اخرت باشه وگرنه...
جیمین: وگر نه؟ ادامه...؟
آیو: جیمین
جیمین: بقیش و بگو...
آیو: م.. من میرم
جیمین: کجا کجا.؟
تهیونگ: ارتباط تو با آیو چیه؟(با خنده)
جیمین: بهم قول داده باپسرا دعوا نکنه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا/ت: اه کجا رفت این دختر؟
کوک: دنبال آیویی؟
ا/ت: چیکارش کردی؟؟؟
کوک: فکر کنم تو جیبمه...!
ا/ت: مسخرهههه
آیو: بیابریم بدووو
ا/ت: چیشده آیو
کوک: عهه پیدا شد
آیو: بیا بریم برات میگم...
ـــــــــــــــــــــــــــ
بعد از مدرسه من چون تهیونگ از دستم عصبانی بود اومدیم خونه و من رفتم توی اتاقم...
ساعت های 3 بود که کوک و چند دقیقه بعدش جیمین اومدن خونمون...
منم توی حال نشسته بودم که کوک و دیدم..
کوک: هنوز تلافی نکردم به خودت گرفتی؟ نکنه قبول کردی که باختی خخخ
ا/ت: میدونستی خیلی بی مزه ای؟
تهیونگ: اومدی کوک... بیا تو اتاق..
ا/ت: از کی تا حالا تو با دوستاتی؟
تهیونگ: ببندش
کوک: دعواتون شده؟
ا/ت: حالا هم اگه اجازه بدید من میرم جای مامان یه وقت مزاحمتون نباشم
تهیونگ: شما جایی نمیری ات
ا/ت: اخه من پیش دوستم بودم..
تهیونگ: ببند.... دیگه حق نداری بدون گفتن و هماهنگی پاتو از در بزاری بیرون فهمیدییی.. حالا هم برو بیرون حوصلتو ندارم..
ـــــــــــــــــــــــ
فوری از اتاقش اومدم بیرون و رفتم توی اتاق خودم
تهیونگ حتی یه بار هم روم... دست بلند نکرده بوود این بار نمیدوستم چش شده...
و از تعجب و ناراحتی گریه میکردم...
ـــــــــــــــــــــــ
فردا صبح
رفتم مدرسه و تهیونگ هم پشت سرم میومد...
ـــــــــــــــــــــــــــــ
آیو: سلام
ا/ت: سلام
آیو: گرفته ای چیشده؟
ا/ت: با تهیونگ دعوامون شده ولش بریم
آیو: یه لحظه همین جا وایستا تا بیام...
ـــــــــــــــــــــــ
ایو: یااااا مگه نگفتم به خواهرم کاری نداشته باش
تهیونگ: چی میگی؟
آیو: ساکت باش
تهیونگ: شخصیه
آیو: چیییییی؟
تهیونگ: تو چیکار داری؟
آیپ: دوست ندارم ات ضربه بخوره
تهیونگ: نکنه من میخوام بکشمش
آیو: حتمادیگه
ببین دفعه اخرت باشه وگرنه...
جیمین: وگر نه؟ ادامه...؟
آیو: جیمین
جیمین: بقیش و بگو...
آیو: م.. من میرم
جیمین: کجا کجا.؟
تهیونگ: ارتباط تو با آیو چیه؟(با خنده)
جیمین: بهم قول داده باپسرا دعوا نکنه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا/ت: اه کجا رفت این دختر؟
کوک: دنبال آیویی؟
ا/ت: چیکارش کردی؟؟؟
کوک: فکر کنم تو جیبمه...!
ا/ت: مسخرهههه
آیو: بیابریم بدووو
ا/ت: چیشده آیو
کوک: عهه پیدا شد
آیو: بیا بریم برات میگم...
ـــــــــــــــــــــــــــ
بعد از مدرسه من چون تهیونگ از دستم عصبانی بود اومدیم خونه و من رفتم توی اتاقم...
ساعت های 3 بود که کوک و چند دقیقه بعدش جیمین اومدن خونمون...
منم توی حال نشسته بودم که کوک و دیدم..
کوک: هنوز تلافی نکردم به خودت گرفتی؟ نکنه قبول کردی که باختی خخخ
ا/ت: میدونستی خیلی بی مزه ای؟
تهیونگ: اومدی کوک... بیا تو اتاق..
ا/ت: از کی تا حالا تو با دوستاتی؟
تهیونگ: ببندش
کوک: دعواتون شده؟
ا/ت: حالا هم اگه اجازه بدید من میرم جای مامان یه وقت مزاحمتون نباشم
تهیونگ: شما جایی نمیری ات
۱۵.۰k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.