درخواستی جیمین
درخواستی جیمین
وقتی برادر ناتنیت بود و....
ات.جیمین حوصلم سر رفته
جیمین.اهوم منم بریم بیرون؟
ات.مثلا کجا؟
جیمین.نمیدونم خرید بار یا اینکه فقط توی خیابون دور بزنیم
ات.میشه اول بریم خرید بعدش بار؟
جیمین.اره برو لباستو عوض کن
ات.اخجوووون..یه بوسه رو لپای جیمین گذاشتم بعدش بلند شدم که برم یهو جیمین دستامو گرفت
جیمین.اگه میخای ببرمت بار لباس باز نپوشیا
ات.باشه اوپا جون هر چی تو بگی
جیمین.افرین دختر خوب
ات.با دو رفتم بالا توی اتاقم یه در کمدمو باز کردم یه شلوار بگ مشکی با تیشرت خاکستری طرح دار پوشیدم
موهامو باز گذاشتم یه آرایش لایت کردم چون جیمین خوشش نمیاد زیاد آرایش کنم کفشامو پوشیدم رفتم پایین
جیمینو دیدم دم در اتاق با یه استایل دختر کش وایساده بود
ات.جیمینااا چقد جذاب شدی
جیمین.شما هم خیلی خوشگل شدی لیدی
ات.یااا یعنی خوشگل نبودم؟
جیمین.چرا چرا ولی الان خوشگل تر شدی
ات.یه لبخند زدم
جیمین.خب دیگه بریم تا دیر نشده
ات.جیمین دستشو سمتم دراز کرد منم دستشو گرفتم با هم رفتیم بیرون سوار ماشینش شدیم حرکت کردیم سمت پاساژ
تا بعد از ظهر فقط داشتیم خرید میکردیم...اوپا این لباسه خیلی بهت میاد
جیمین.وایی ات بسه ببین چقد خرید کردیم
ات.یه نگاه به دستای خودمو جیمین انداختم..اره پس بسه دیگه بریم راستی باید منو ببری بار
جیمین.چشم بار هم میبرمت
ات.خریدارو گذاشتیم توماشین نشستیم حرکت کردیم سمت بار
توی بار نشسته بودیم که گوشی جیمین زنگ خورد
جیمین.مامانه فک کنم برگشته..بله مامان...نه با ات اومدیم بار...اره شب بر میگردیم... خدافظ
ات.داشتم با جیمین حرف میزدم که یهو دوستای جیمین با یه دختره که انگار همراه اونا بود اومدن
جیمین.اهه سلام پسرا میا تو کی برگشتی؟(دختره رو بغل کرد)
ات.وقتی جیمین دختره رو بغل کرد یکم حسودی کردم دوست نداشتم هیچ دختری به جیمین نزدیک شه
جیمین داشت با دوستاش حرف میزد دختره هم همش خودشو میچسبوند به جیمین دست جیمینو گرفتم
ات.من میرم دستشویی
جیمین.باشه برو
ات.رفتم داخل توی آینه خودمو نگاه کردم..دیگه نمیتونستم،دیگه واقعا نمیتونستم این حسو پنهون کنم من جیمینو دوست داشتم اما نه دوست داشتن معمولی من عاشقش بودم...نمیتونستم تحمل کنم وقتی یه دختر بهش نزدیک میشه باید امشب بهش بگم
اما اگه اون منو نخاد چی؟
اگه بفهمه چون من عاشقشم ازم متنفر شه چی؟....
وقتی برادر ناتنیت بود و....
ات.جیمین حوصلم سر رفته
جیمین.اهوم منم بریم بیرون؟
ات.مثلا کجا؟
جیمین.نمیدونم خرید بار یا اینکه فقط توی خیابون دور بزنیم
ات.میشه اول بریم خرید بعدش بار؟
جیمین.اره برو لباستو عوض کن
ات.اخجوووون..یه بوسه رو لپای جیمین گذاشتم بعدش بلند شدم که برم یهو جیمین دستامو گرفت
جیمین.اگه میخای ببرمت بار لباس باز نپوشیا
ات.باشه اوپا جون هر چی تو بگی
جیمین.افرین دختر خوب
ات.با دو رفتم بالا توی اتاقم یه در کمدمو باز کردم یه شلوار بگ مشکی با تیشرت خاکستری طرح دار پوشیدم
موهامو باز گذاشتم یه آرایش لایت کردم چون جیمین خوشش نمیاد زیاد آرایش کنم کفشامو پوشیدم رفتم پایین
جیمینو دیدم دم در اتاق با یه استایل دختر کش وایساده بود
ات.جیمینااا چقد جذاب شدی
جیمین.شما هم خیلی خوشگل شدی لیدی
ات.یااا یعنی خوشگل نبودم؟
جیمین.چرا چرا ولی الان خوشگل تر شدی
ات.یه لبخند زدم
جیمین.خب دیگه بریم تا دیر نشده
ات.جیمین دستشو سمتم دراز کرد منم دستشو گرفتم با هم رفتیم بیرون سوار ماشینش شدیم حرکت کردیم سمت پاساژ
تا بعد از ظهر فقط داشتیم خرید میکردیم...اوپا این لباسه خیلی بهت میاد
جیمین.وایی ات بسه ببین چقد خرید کردیم
ات.یه نگاه به دستای خودمو جیمین انداختم..اره پس بسه دیگه بریم راستی باید منو ببری بار
جیمین.چشم بار هم میبرمت
ات.خریدارو گذاشتیم توماشین نشستیم حرکت کردیم سمت بار
توی بار نشسته بودیم که گوشی جیمین زنگ خورد
جیمین.مامانه فک کنم برگشته..بله مامان...نه با ات اومدیم بار...اره شب بر میگردیم... خدافظ
ات.داشتم با جیمین حرف میزدم که یهو دوستای جیمین با یه دختره که انگار همراه اونا بود اومدن
جیمین.اهه سلام پسرا میا تو کی برگشتی؟(دختره رو بغل کرد)
ات.وقتی جیمین دختره رو بغل کرد یکم حسودی کردم دوست نداشتم هیچ دختری به جیمین نزدیک شه
جیمین داشت با دوستاش حرف میزد دختره هم همش خودشو میچسبوند به جیمین دست جیمینو گرفتم
ات.من میرم دستشویی
جیمین.باشه برو
ات.رفتم داخل توی آینه خودمو نگاه کردم..دیگه نمیتونستم،دیگه واقعا نمیتونستم این حسو پنهون کنم من جیمینو دوست داشتم اما نه دوست داشتن معمولی من عاشقش بودم...نمیتونستم تحمل کنم وقتی یه دختر بهش نزدیک میشه باید امشب بهش بگم
اما اگه اون منو نخاد چی؟
اگه بفهمه چون من عاشقشم ازم متنفر شه چی؟....
۱۱.۱k
۲۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.