☆♡پارت: ۹♡☆
☆♡پارت: ۹♡☆
یکم همونطوری تو بغل هم موندیم.. بعد جی هوپ منو اروم از بغلش اورد بیرون...
جی هوپ: برات توت چیده بودم دوست داری؟
رها: اره عاشق توت جنگلیم...
جی هوپ: چه خوب منم خیلی دوست دارم.. مخصوصا توت های اینجا خیلی خوشمزه ان... من برم بشورمشون بیارم بخوریم...
رها: باشه...
توت هارو شست اورد ی دونه ازشون گذاشتم دهنم.. واای جی هوپ راست می گفت توت های اینجا خیلی خوشمزه ان...
جی هوپ: خیلی خوشمزه ان مگه نه؟
رها: اره.. اومم.. راستی تو چرا از اول نگفتی که شاهزاده ای؟
جی هوپ: نمی خواستم معذب بشی...
رها: چرا باید معذب میشدم؟
جی هوپ: نمی دونم...
رها: میگم... مادر و پدرت مشکلی ندارن منو با خودت ببری؟
جی هوپ: نه.. اونا دوست دارن که من با کسی که دوستش دارم و عاشقشم ازدواج کنم و فکر نکنم مخالفتی بکنن...
رها: خب خوبه پس.. کاش پدر منم مثل پدر تو با فهم بود...
جی هوپ: ناراحت نباش اونم ی روز متوجه اشتباهش میشه...
رها: امید وارم...
جی هوپ: میگم اشپزی بلدی؟
رها: اره.. کمی...
جی هوپ: خوبه همون یکم هم خوبه.. نظرت چیه برای ناهار باهم ی چیزی اماده کنیم؟
رها: فکر خیلی خوبیه! اونطوری دیگه حوصلمونم سر نمیره...
جی هوپ: اره.. حالا بلند شو بریم...
رها: باشه...
بلند شدیم و رفتیم تو اشپز خونه ی کوچیک کلبه..
رها: حالا چی درست کنیم؟
جی هوپ: نظرت در مورد سوپ گوشت و کیمچی چیه؟
رها: اره فکر خوبیه کنارش یکم برنج هم درست می کنیم...
جی هوپ: اره...
رها: راستی... کیمچی داریم اصلا؟
جی هوپ: اره... دیروز رفته بودم بازار خریدم...
رها: خوبه... حالا من چی کار کنم؟
جی هوپ: می تونی برنج درست کنی؟
رها: نه.. فک نکنم شفتش می کنم...
جی هوپ: پس بیا این پیازچه ها و سبزیجات و خورد کن منم برنج درست می کنم...
رها: باشه...
شروع کردم به خورد کردن سبزیجات... جی هوپ هم برنج ها رو شست و گذاشت که بپزه... بعد یدفه اومد منو از پشت بغل کرد...
رها: چی کار می کنی؟
جی هوپ: بنظرت تو قصرمون هم می تونیم اینطوری با هم اشپزی کنیم؟
رها: قصرمون؟
جی هوپ: اره.. وقتی تو بیای اونجا و با هم ازدواج کنیم اونجا قصر تو هم میشه...
رها: بنطرت برای ازدواج یکم زود نیست؟
جی هوپ: من که نگفتم همین که رفتیم اونجا ازدواج کنیم.. هروقت تو اماده بودی اونموقع...
رها: من الان فهمیدم چرا دوست دارم...
جی هوپ: چرا؟
رها: تو خیلی مهربون و با درکی به ادم انرژی میدی...
جی هوپ: واقعا؟
رها: اوهوم...
ی بوسه ی کوتاه روی گونم گذاشت...
جی هوپ: بزار کمکمت کنم...
رها: نه.. دیگه تموم شد...
جی هوپ: پس بیا حالا با هم سوپ رو درست کنیم...
با هم ناهار رو درست کردیم و کم کم میز رو چیدیم... غذاها که حاضر شدن اون هارم اوردیم سر میز... بعد نشستیم سر میز و...
یکم همونطوری تو بغل هم موندیم.. بعد جی هوپ منو اروم از بغلش اورد بیرون...
جی هوپ: برات توت چیده بودم دوست داری؟
رها: اره عاشق توت جنگلیم...
جی هوپ: چه خوب منم خیلی دوست دارم.. مخصوصا توت های اینجا خیلی خوشمزه ان... من برم بشورمشون بیارم بخوریم...
رها: باشه...
توت هارو شست اورد ی دونه ازشون گذاشتم دهنم.. واای جی هوپ راست می گفت توت های اینجا خیلی خوشمزه ان...
جی هوپ: خیلی خوشمزه ان مگه نه؟
رها: اره.. اومم.. راستی تو چرا از اول نگفتی که شاهزاده ای؟
جی هوپ: نمی خواستم معذب بشی...
رها: چرا باید معذب میشدم؟
جی هوپ: نمی دونم...
رها: میگم... مادر و پدرت مشکلی ندارن منو با خودت ببری؟
جی هوپ: نه.. اونا دوست دارن که من با کسی که دوستش دارم و عاشقشم ازدواج کنم و فکر نکنم مخالفتی بکنن...
رها: خب خوبه پس.. کاش پدر منم مثل پدر تو با فهم بود...
جی هوپ: ناراحت نباش اونم ی روز متوجه اشتباهش میشه...
رها: امید وارم...
جی هوپ: میگم اشپزی بلدی؟
رها: اره.. کمی...
جی هوپ: خوبه همون یکم هم خوبه.. نظرت چیه برای ناهار باهم ی چیزی اماده کنیم؟
رها: فکر خیلی خوبیه! اونطوری دیگه حوصلمونم سر نمیره...
جی هوپ: اره.. حالا بلند شو بریم...
رها: باشه...
بلند شدیم و رفتیم تو اشپز خونه ی کوچیک کلبه..
رها: حالا چی درست کنیم؟
جی هوپ: نظرت در مورد سوپ گوشت و کیمچی چیه؟
رها: اره فکر خوبیه کنارش یکم برنج هم درست می کنیم...
جی هوپ: اره...
رها: راستی... کیمچی داریم اصلا؟
جی هوپ: اره... دیروز رفته بودم بازار خریدم...
رها: خوبه... حالا من چی کار کنم؟
جی هوپ: می تونی برنج درست کنی؟
رها: نه.. فک نکنم شفتش می کنم...
جی هوپ: پس بیا این پیازچه ها و سبزیجات و خورد کن منم برنج درست می کنم...
رها: باشه...
شروع کردم به خورد کردن سبزیجات... جی هوپ هم برنج ها رو شست و گذاشت که بپزه... بعد یدفه اومد منو از پشت بغل کرد...
رها: چی کار می کنی؟
جی هوپ: بنظرت تو قصرمون هم می تونیم اینطوری با هم اشپزی کنیم؟
رها: قصرمون؟
جی هوپ: اره.. وقتی تو بیای اونجا و با هم ازدواج کنیم اونجا قصر تو هم میشه...
رها: بنطرت برای ازدواج یکم زود نیست؟
جی هوپ: من که نگفتم همین که رفتیم اونجا ازدواج کنیم.. هروقت تو اماده بودی اونموقع...
رها: من الان فهمیدم چرا دوست دارم...
جی هوپ: چرا؟
رها: تو خیلی مهربون و با درکی به ادم انرژی میدی...
جی هوپ: واقعا؟
رها: اوهوم...
ی بوسه ی کوتاه روی گونم گذاشت...
جی هوپ: بزار کمکمت کنم...
رها: نه.. دیگه تموم شد...
جی هوپ: پس بیا حالا با هم سوپ رو درست کنیم...
با هم ناهار رو درست کردیم و کم کم میز رو چیدیم... غذاها که حاضر شدن اون هارم اوردیم سر میز... بعد نشستیم سر میز و...
۲۲.۶k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.