پارت239
#پارت239
ولی انگار واقعیه چطور این همه پول اومده تو حسابم این همه پول از کجا یهو پیداش شد... یاد کار کردنم تو شرکت افتادم از وقتی که تو
شرکت کار میکردم به جز ماهیانه مبلغ کمی دیگه پولی دریافت نمیکردم
همیشه هم در تعجب بودم که چرا پولم انقدر کمه ولی الان با دیدن این اس ام اس نزدیک بود چشمام از کاسه در بیاد ... یعنی چی؟ اخه خدای من !!
این همه پول !! اگه واقعا حقیقت داشته باشه من الان میلیونرم...
با صدای بوق تاکسی نگاه متعجبمو از گوشی گرفتم بعد گفتن آدرس شرکت سوار شدم ...
بماند که طول راه یک لحظه هم نگاهمو از گوشی نگرفتم!
بدون اینکه در بزنم وارد اتاق ارش شدم! سرش تو چند تا برگه بود که با باز شدن در سرشو بلند کرد و بهم نگاه کرد
متعجب گفتم: قضیه این پولا چیه ؟!
پوشه ها رو بست تیکه شو داد به صندلی : خب حق خودته خیلی وقت بود این پول پیش من بود
میخواستم وقتی بیشتر شد همشو باهم برات فرستادم اینجوری بهتر بود...
لبخندی زدم : ممنونم!
سرد گفت : خواهش میکنم.
ناخداگاه اخمی کردم، این چرا اینجوریه! چرا اینجوری باهم رفتار میکنه...
پوفی کشیدم با یه بااجازه از اتاق خارج شدم !
همزمان با من همون دختره که اون روز میگفت منو آرش با هم هستیم از کنارم رد شد... سرجام وایستادم دیدم که جلو اتاق آرش وایستاد
دستی به مانتو کوتاهش کشید و وارد اتاق شد ... هه پس باهمند !
ولی انگار واقعیه چطور این همه پول اومده تو حسابم این همه پول از کجا یهو پیداش شد... یاد کار کردنم تو شرکت افتادم از وقتی که تو
شرکت کار میکردم به جز ماهیانه مبلغ کمی دیگه پولی دریافت نمیکردم
همیشه هم در تعجب بودم که چرا پولم انقدر کمه ولی الان با دیدن این اس ام اس نزدیک بود چشمام از کاسه در بیاد ... یعنی چی؟ اخه خدای من !!
این همه پول !! اگه واقعا حقیقت داشته باشه من الان میلیونرم...
با صدای بوق تاکسی نگاه متعجبمو از گوشی گرفتم بعد گفتن آدرس شرکت سوار شدم ...
بماند که طول راه یک لحظه هم نگاهمو از گوشی نگرفتم!
بدون اینکه در بزنم وارد اتاق ارش شدم! سرش تو چند تا برگه بود که با باز شدن در سرشو بلند کرد و بهم نگاه کرد
متعجب گفتم: قضیه این پولا چیه ؟!
پوشه ها رو بست تیکه شو داد به صندلی : خب حق خودته خیلی وقت بود این پول پیش من بود
میخواستم وقتی بیشتر شد همشو باهم برات فرستادم اینجوری بهتر بود...
لبخندی زدم : ممنونم!
سرد گفت : خواهش میکنم.
ناخداگاه اخمی کردم، این چرا اینجوریه! چرا اینجوری باهم رفتار میکنه...
پوفی کشیدم با یه بااجازه از اتاق خارج شدم !
همزمان با من همون دختره که اون روز میگفت منو آرش با هم هستیم از کنارم رد شد... سرجام وایستادم دیدم که جلو اتاق آرش وایستاد
دستی به مانتو کوتاهش کشید و وارد اتاق شد ... هه پس باهمند !
۲.۶k
۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.