Just you 🔱
Just you 🔱
part {7}
خواستم برم جلو که یکی از دستم گرفت برگشتم کارینا رو دیدم
کارینا: ته منو ببخش
ته: تو اینجا چه غلطی می کنی برو گمشوووو
ویو ات:
ته رو دم در دیدم به سمتش رفتم
آت: تههههههههه
که یه دختر رو پیشش دیدم
ویو ته:
آت اومد پیشم که کارینا رو توی بغلم کشیدم
ویو ات:
ته رو با دختره دیدم فرار کردم به اتاقم اون چطور تونست
ویو جونگ کوک:
آت اون صحنه رو دید به سمت اتاقش رفت
ته داره چیکار می کنه مگه خودش نگفته بود عاشق آت شده پس چرا اینجوری می کنه
وقتی آت رفت ته کارینا رو هل داد
تهیونگ: گمشو از اینجا برو یه بار دیگه ببینمت نیست و نابودت می کنم
دختره با ترس و گریه از اونجا رفت
جونگ کوک: داری چیکار. می کنی این چه کاری بود؟
ته: تو خفه شو بعداً حسابتو میرسم
به سمت اتاق آت رفت
ویو تهیونگ:
در اتاق باز کردم آت رو در حال گریه دیدم
تهیونگ: پاشو برام اشک تمساح نریز برو وسایلتو جمع کن
آت: چرا بغلش کردی؟!!
ته: دوست داشتم همونجوری که تو کوک رو بغل کرده بودی و بهم خیانت کردی
ات،: ولی من بهت خیانت نکردم تو بودی که اینکارو کردی!
ته: هه فکر کردم تو با همه فرق داری ولی تو هم مثل همون زنای ه.ر.ز.ه هستی
آت: من ه.ر.ز.ه نیستمنممم
ته: خفه شو و وسایلتو جمع کن
ویو ات:
کوک برام شکل متاسف رو در آورد و من گفتم عیبی نداره حلش می کنم
سوار ماشین شدیم
اون مسیری که به خونه بود رو نمیرفتیم
آت: ته داریم کجا میریم؟
.......
آت: ته با تو ام!!
تهیونگ: فکر کردی با اون خیانتی که کردی بازم خونه میای
آت: ولی من خیانت نکردم اون تویی که عصبانیت خیانت دوست دخترتو سر من خالی میکنی!
منو زد باورم نمی شد هنوز جاش مونده بود
به یه جایی رسیدیم به خونه دقت کردم این که خونه ماس خونه بابام
از ماشین پیاده شدیم داخل خونه رفتیم
بابا: به به داماد و دخترم اومدن
تهیونگ: فقط دخترت اومده دخترتو بگیر
بابا: چرا ؟؟
تهیونگ: چون خیانت کرده خودشم با دوستم حالا حساب اون عوضی رو هم میرسم
و منو پرت کرد جلو بابا و رفت
آت: بابا به خدا من کاری نکردم
بابا پیشم نشست و سیلی محکمی بهم زد که دهنم پر خون شد
بابا: این دختره و به اتاق ببرید دختره بیشعور خیانت میکنه
منو بردن به اتاق البته باید بگم انباری سرد و تاریک و ترسناک
دو تا سیلی محکم و پرت کردنای مداوم
از شدت درد حتی نمی تونستم گریه کنم!!!
این پارت غمگین بود نه!؟؟🙂
part {7}
خواستم برم جلو که یکی از دستم گرفت برگشتم کارینا رو دیدم
کارینا: ته منو ببخش
ته: تو اینجا چه غلطی می کنی برو گمشوووو
ویو ات:
ته رو دم در دیدم به سمتش رفتم
آت: تههههههههه
که یه دختر رو پیشش دیدم
ویو ته:
آت اومد پیشم که کارینا رو توی بغلم کشیدم
ویو ات:
ته رو با دختره دیدم فرار کردم به اتاقم اون چطور تونست
ویو جونگ کوک:
آت اون صحنه رو دید به سمت اتاقش رفت
ته داره چیکار می کنه مگه خودش نگفته بود عاشق آت شده پس چرا اینجوری می کنه
وقتی آت رفت ته کارینا رو هل داد
تهیونگ: گمشو از اینجا برو یه بار دیگه ببینمت نیست و نابودت می کنم
دختره با ترس و گریه از اونجا رفت
جونگ کوک: داری چیکار. می کنی این چه کاری بود؟
ته: تو خفه شو بعداً حسابتو میرسم
به سمت اتاق آت رفت
ویو تهیونگ:
در اتاق باز کردم آت رو در حال گریه دیدم
تهیونگ: پاشو برام اشک تمساح نریز برو وسایلتو جمع کن
آت: چرا بغلش کردی؟!!
ته: دوست داشتم همونجوری که تو کوک رو بغل کرده بودی و بهم خیانت کردی
ات،: ولی من بهت خیانت نکردم تو بودی که اینکارو کردی!
ته: هه فکر کردم تو با همه فرق داری ولی تو هم مثل همون زنای ه.ر.ز.ه هستی
آت: من ه.ر.ز.ه نیستمنممم
ته: خفه شو و وسایلتو جمع کن
ویو ات:
کوک برام شکل متاسف رو در آورد و من گفتم عیبی نداره حلش می کنم
سوار ماشین شدیم
اون مسیری که به خونه بود رو نمیرفتیم
آت: ته داریم کجا میریم؟
.......
آت: ته با تو ام!!
تهیونگ: فکر کردی با اون خیانتی که کردی بازم خونه میای
آت: ولی من خیانت نکردم اون تویی که عصبانیت خیانت دوست دخترتو سر من خالی میکنی!
منو زد باورم نمی شد هنوز جاش مونده بود
به یه جایی رسیدیم به خونه دقت کردم این که خونه ماس خونه بابام
از ماشین پیاده شدیم داخل خونه رفتیم
بابا: به به داماد و دخترم اومدن
تهیونگ: فقط دخترت اومده دخترتو بگیر
بابا: چرا ؟؟
تهیونگ: چون خیانت کرده خودشم با دوستم حالا حساب اون عوضی رو هم میرسم
و منو پرت کرد جلو بابا و رفت
آت: بابا به خدا من کاری نکردم
بابا پیشم نشست و سیلی محکمی بهم زد که دهنم پر خون شد
بابا: این دختره و به اتاق ببرید دختره بیشعور خیانت میکنه
منو بردن به اتاق البته باید بگم انباری سرد و تاریک و ترسناک
دو تا سیلی محکم و پرت کردنای مداوم
از شدت درد حتی نمی تونستم گریه کنم!!!
این پارت غمگین بود نه!؟؟🙂
۱۴.۲k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.