پارت ۲
#پارت_۲
#ناشناخته_ی_من_تا_ابد_بمان!
دیانا: آقا نون و بیار من گشنم شد
ارسلان : 😐😐
دیانا: چیه نگاه میکنی خو نون و بیار دیگه
ارسلان : هوفففف
دیدم دوتا نون سنگک تازه خشخاشی اومد رو میز
دیانا: آقا من دیگه وژدانن دهنم آب افتاد
صبحونه رو بدون معطلی شروع کردم به خوردن
ظرف ها رو گذاشتم تو ماشین ظرفشویی و اومدم بیرون
به ساعت سیاه سفیده توی هال نگاه کردم
ساعت یه ربع به یازده بود
خودمو انداختم رو مبل و تی وی رو روشن کردم
هی کانال رو بالا پایین که کردم که دیدم کانال نسیم داره مافیا نشون میده
ارسلان رفت بالا و لباس هاشو پوشید
ارسلان: من میرم کافه
دیانا : میشه منم بیام
ارسلان : خو بیا فقط زود برو حاضر شو دیر شده
دیانا : اوکی مرسی
تند تند رفتم بالا و در کمد رو باز کردم
نگاهم به یه ست طوسی رنگ افتاد قشنگ بود ورش داشتم
شلوار مام استایلم رو پوشیدم و مانتو رو کشیدم روش یه رژ کالباسی زدم و خودمو تو آینه یه نگاهی کردم خوب بود روسریمو انداختم سرمو فقط یه گوشیمو بر داشتم رفتم پایین درو بستم و دم در ارسلان منتظرم بود
#ناشناخته_ی_من_تا_ابد_بمان!
دیانا: آقا نون و بیار من گشنم شد
ارسلان : 😐😐
دیانا: چیه نگاه میکنی خو نون و بیار دیگه
ارسلان : هوفففف
دیدم دوتا نون سنگک تازه خشخاشی اومد رو میز
دیانا: آقا من دیگه وژدانن دهنم آب افتاد
صبحونه رو بدون معطلی شروع کردم به خوردن
ظرف ها رو گذاشتم تو ماشین ظرفشویی و اومدم بیرون
به ساعت سیاه سفیده توی هال نگاه کردم
ساعت یه ربع به یازده بود
خودمو انداختم رو مبل و تی وی رو روشن کردم
هی کانال رو بالا پایین که کردم که دیدم کانال نسیم داره مافیا نشون میده
ارسلان رفت بالا و لباس هاشو پوشید
ارسلان: من میرم کافه
دیانا : میشه منم بیام
ارسلان : خو بیا فقط زود برو حاضر شو دیر شده
دیانا : اوکی مرسی
تند تند رفتم بالا و در کمد رو باز کردم
نگاهم به یه ست طوسی رنگ افتاد قشنگ بود ورش داشتم
شلوار مام استایلم رو پوشیدم و مانتو رو کشیدم روش یه رژ کالباسی زدم و خودمو تو آینه یه نگاهی کردم خوب بود روسریمو انداختم سرمو فقط یه گوشیمو بر داشتم رفتم پایین درو بستم و دم در ارسلان منتظرم بود
۱۰.۰k
۰۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.