PART5
£بفرمایین اینم برده شما
+سوارش کنین
بادیگارد ها:چشم
(ویو یونا)
دنبال یه موقعیت بودم فرار کنم خوب دورو برم رو نگاه کردم بجز دوتا بادیگارد و اون دونفر کس دیگه ای نبود در ورودی درست روبه روم بود بادیگاردی که من رو گرفته بود رو حل دادم و دویدم سمت در درو باز کردم........وای نه فکر اینجاش رو نکردم کلی محافظ جلوی در بود خشکم زد همونجا واستادم یکی از بادیگارد ها اومد و بازوم رو محکم گرفت و بردم سمت ماشین
£چی با خودت فکر کردی ها؟فکر کردی اینجا بی در و پیکر؟
_آشغال عوضی حالم ازت بهم میخوره ن.......
هنوز حرفم تموم نشده بود که محکم زد توی گوشم گوشه لبم میسوخت فهمیدم لبم خونی شده
(ویو جونگ کوک)
وقتی زد توی گوشش فکر کردم زد توی گوشه مادرم کنترلم و از دست دادم و یه مشت مهمون صورتش کردم
+دفعه آخرت باشه که بهش دست میزنی فهمیدی؟(داد)
بادیگارد هاش خواستن بهم حمله کنن که جلوشون رو گرفت و گفت: جناب جونگ کوک خودتون میدونین که من هرکاری در حقم بکنین براتون جبران میکنم چه بد چه خوب
جونگ کوک خطاب به بادیگاردش:دستاش رو ببندید و بندازینش تو ماشین
بادیگارد:چشم
(ویو یونا)
وای نه اگه برم خونه این یارو دیگه نمیتونم فرار کنم دستام و چشام رو بستن و سوار ماشین کردنم بعد یک ربع رسیدیم و پیادم کردن بردن داخل یه اتاق و دستام و به پایه تخت بستن به تخت تکیه داده بودم و گریه میکردم خیلی ترسیده بودم یعنی میخواد بامن چی کار کنه؟
내 노예🖤
+سوارش کنین
بادیگارد ها:چشم
(ویو یونا)
دنبال یه موقعیت بودم فرار کنم خوب دورو برم رو نگاه کردم بجز دوتا بادیگارد و اون دونفر کس دیگه ای نبود در ورودی درست روبه روم بود بادیگاردی که من رو گرفته بود رو حل دادم و دویدم سمت در درو باز کردم........وای نه فکر اینجاش رو نکردم کلی محافظ جلوی در بود خشکم زد همونجا واستادم یکی از بادیگارد ها اومد و بازوم رو محکم گرفت و بردم سمت ماشین
£چی با خودت فکر کردی ها؟فکر کردی اینجا بی در و پیکر؟
_آشغال عوضی حالم ازت بهم میخوره ن.......
هنوز حرفم تموم نشده بود که محکم زد توی گوشم گوشه لبم میسوخت فهمیدم لبم خونی شده
(ویو جونگ کوک)
وقتی زد توی گوشش فکر کردم زد توی گوشه مادرم کنترلم و از دست دادم و یه مشت مهمون صورتش کردم
+دفعه آخرت باشه که بهش دست میزنی فهمیدی؟(داد)
بادیگارد هاش خواستن بهم حمله کنن که جلوشون رو گرفت و گفت: جناب جونگ کوک خودتون میدونین که من هرکاری در حقم بکنین براتون جبران میکنم چه بد چه خوب
جونگ کوک خطاب به بادیگاردش:دستاش رو ببندید و بندازینش تو ماشین
بادیگارد:چشم
(ویو یونا)
وای نه اگه برم خونه این یارو دیگه نمیتونم فرار کنم دستام و چشام رو بستن و سوار ماشین کردنم بعد یک ربع رسیدیم و پیادم کردن بردن داخل یه اتاق و دستام و به پایه تخت بستن به تخت تکیه داده بودم و گریه میکردم خیلی ترسیده بودم یعنی میخواد بامن چی کار کنه؟
내 노예🖤
۶.۵k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.