PART6
(فردا صبح)
(ویو جونگ کوک)
تق تق
+بیای داخل
@صبح بخیر ارباب صبحانتون رو آوردم
+بزارینش روی میز آجوما ...... آها راستی برای اون دختری هم که دیشب اومد صبحانه ببر واینکه از این به بعد اون هم خدمت کاره این خونست بهش لباس بده و بگو بهت کمک کنه
@چشم ارباب
(ویو آجوما)
رفتم در اتاقش و در زدم ولی جواب نداد برای همین رفتم داخل و دیدم نشسته خوابیده چند بار صداش زدم ولی جواب نداد رفتم تکونش بدم تا بیدار شه
@ دختر جون پاشو ببینم وای خدای من چقدر داغه داره توی تب میسوزه
دستش رو باز کردم و رفتم تا به ارباب بگم
(ویو جونگ کوک)
به این فکر میکردم که چرا اون دختر رو خریدم چون فقط شبیه مامانم بود خب که چی حالا باهاش چی کار کنم
تق تق
+بیا تو
@ارباب اون دختری که دیشب آوردین داره توی تب میسوزه
+خیلی خب زنگ بزن دکتر هان بیاد
@چشم ارباب
(ویو یونا)
با احساس گرما و سوزش روی دستم بیدار شدم
(¶علامت دکتر)
¶او به هوش اومدی؟ خوب آخه سرمت تموم شده بود دیگه داشتم نگران میشدم
_چی..چی شده ؟
¶نگران نباش چیزی نیست فکر کنم چند روزه قضا نخوردی بدنت ضعیف شده وقتی با این لباس توی این سرما بودی سرما خوردی و طب کردی
نگاهی به لباسم انداختم همون ها تنم بود خیلی خجالت کشیدم و پتو رو تا گردنم کشیدم بالا
¶خب دیگه من میرم
دکتر از اتاق رفت بیرون و یه خدمت کار اومد داخل
@عه به هوش اومدی خب دیگه پاشو پاشو لباسات رو عوض کن و یه چیزی بخور
تا خواستم از جام بلند شم سرگیجه عجیبی گرفتم و دوباره افتادم روی تخت
_ن..نمیتونم ب..بلند شم سرم ..گیج میره
@خیله خب لباسا رو میزارم اینجا حالت بهتر شد بپوش بعدشم بیا بیرون یه چیزی بخور باشه؟
_با...باشه
내 노예🖤
(ویو جونگ کوک)
تق تق
+بیای داخل
@صبح بخیر ارباب صبحانتون رو آوردم
+بزارینش روی میز آجوما ...... آها راستی برای اون دختری هم که دیشب اومد صبحانه ببر واینکه از این به بعد اون هم خدمت کاره این خونست بهش لباس بده و بگو بهت کمک کنه
@چشم ارباب
(ویو آجوما)
رفتم در اتاقش و در زدم ولی جواب نداد برای همین رفتم داخل و دیدم نشسته خوابیده چند بار صداش زدم ولی جواب نداد رفتم تکونش بدم تا بیدار شه
@ دختر جون پاشو ببینم وای خدای من چقدر داغه داره توی تب میسوزه
دستش رو باز کردم و رفتم تا به ارباب بگم
(ویو جونگ کوک)
به این فکر میکردم که چرا اون دختر رو خریدم چون فقط شبیه مامانم بود خب که چی حالا باهاش چی کار کنم
تق تق
+بیا تو
@ارباب اون دختری که دیشب آوردین داره توی تب میسوزه
+خیلی خب زنگ بزن دکتر هان بیاد
@چشم ارباب
(ویو یونا)
با احساس گرما و سوزش روی دستم بیدار شدم
(¶علامت دکتر)
¶او به هوش اومدی؟ خوب آخه سرمت تموم شده بود دیگه داشتم نگران میشدم
_چی..چی شده ؟
¶نگران نباش چیزی نیست فکر کنم چند روزه قضا نخوردی بدنت ضعیف شده وقتی با این لباس توی این سرما بودی سرما خوردی و طب کردی
نگاهی به لباسم انداختم همون ها تنم بود خیلی خجالت کشیدم و پتو رو تا گردنم کشیدم بالا
¶خب دیگه من میرم
دکتر از اتاق رفت بیرون و یه خدمت کار اومد داخل
@عه به هوش اومدی خب دیگه پاشو پاشو لباسات رو عوض کن و یه چیزی بخور
تا خواستم از جام بلند شم سرگیجه عجیبی گرفتم و دوباره افتادم روی تخت
_ن..نمیتونم ب..بلند شم سرم ..گیج میره
@خیله خب لباسا رو میزارم اینجا حالت بهتر شد بپوش بعدشم بیا بیرون یه چیزی بخور باشه؟
_با...باشه
내 노예🖤
۸.۳k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.