رویای بزرگ
رویای بزرگ
#part28
همین جوری میرفتم بالا که دیدم یه در بازشد
رفتم داخل
+ببخشید...کسی اینجا نیست؟!
یهو چیزی با سَرم برخورد کرد و بیهوش شدم
چشمامو باز کردم،سردرد عجیبی دارم
نگاهی به اطراف انداختم ولی...
+اینجا دیگه کجاست!
تا چشم کار میکرد کوه و بیابون بود...
کم کم دارم میترسم
من کی اومدم اینجا!!!
وسایلام کو...!
همین طوری میدویدم و اشک میریختم
انقد دویدم که بالاخره به جاده رسیدم اما هیچ ماشینی رد نمیشه
خسته ام ، خیلی خسته
دیگه نای دویدن ندارم
پام به سنگ برخورد کرد و افتادم
خواستم بلند شم ولی دیگه جونی واسم نمونده
+خدایا مگه من چیکار کردم که حالا باید تقاص پس بدم...
و چشمام بسته شد.
#part28
همین جوری میرفتم بالا که دیدم یه در بازشد
رفتم داخل
+ببخشید...کسی اینجا نیست؟!
یهو چیزی با سَرم برخورد کرد و بیهوش شدم
چشمامو باز کردم،سردرد عجیبی دارم
نگاهی به اطراف انداختم ولی...
+اینجا دیگه کجاست!
تا چشم کار میکرد کوه و بیابون بود...
کم کم دارم میترسم
من کی اومدم اینجا!!!
وسایلام کو...!
همین طوری میدویدم و اشک میریختم
انقد دویدم که بالاخره به جاده رسیدم اما هیچ ماشینی رد نمیشه
خسته ام ، خیلی خسته
دیگه نای دویدن ندارم
پام به سنگ برخورد کرد و افتادم
خواستم بلند شم ولی دیگه جونی واسم نمونده
+خدایا مگه من چیکار کردم که حالا باید تقاص پس بدم...
و چشمام بسته شد.
۱.۲k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.