پارت ۸
پارت ۸
جیمین:واقعن.....
ا.ت:اره واقعن
جیمین :خوب پس باشه بریم
با جیمین رفتم ست عقب نششتم
بلخره جیمین و ا.ت امد نمیدونم چرا همش از تو آینه به ا.ت نگاه میکردم هیچوقت دقت نکرده بودم انقدر خوشگله
(چند مین بعد)
بلخره رسیدیم من خیلی ذوق داشتم چون بار اولم امده بودم شهر و رفیتم داخل فروشگاه من داشتم واسه خودم میچرخیدم جیمین و کوک رفته بودن اونور فروشگاه من یه لباس دیدم که خیلی خوشگل بود اصن نمی تونستم ازش چشمم بردارم که یهو کوک امد
کوک:ازش خوشت امده
ا.ت:چی
کوک:میگم ازش خوشت امده
که دیدم جیمین داره اشاره میکنه بگم نه
ا.ت:نه
ا.ت بی محل به کوک میره پیش جیمین
جیمین دست ا.ت رو محکممیگیره
جیمین:کوک ما میرم اونور ا.ت از اون لباس خوشش امده
کوک:باشه
جیمین و ا.ت رفتن یکمناراحت شدم که ا.ت بهمبی محل بود و حسودیم شد
جیمین:مگه نگفتم دیگه به کوک نزدیک نشو
ا.ت:خودش امد پیشممن داشتم لباس رو نگاه میکردم
جیمین:خیلی خوب از کدوم لباس خوشت امده برات بخرم
ا.ت:واسه چی
جیمین:چونکوک نفهمه
ا.ت:عااام..... اون (خیلی کیوت گفت)
جیمین :ولی این لباس مجلسی که ولش برو لباس رو بردار پروف کن
ا.ت:باشه
لباس رو برداشتم رفتم تو اتاق پروف
کوک:ا.ت کجاست
جیمین:تو اتاق پروف
یهو گوشی جیمین زنگ میخره و میره اونور با تلفن حرف میزنه
ا.ت سرش رو از اتاق پروف بیرو ن میکنه
ا.ت:جیمین
کوک:جیمین نیست چیشدخ
ا.ت:عام.. هیچی
کوک:بگو مگه من با جیمین چه فرقی دارم
ا.ت:چیزه خوب میشه زیپم رو ببندی
کوک:باشه
کوک میره تو اتاق پروف و زیپا.ت رو میبنده
وقتی کوک می خواد بره بیرون میبنه در قفل شده.......
(یه چنددقیقه صبر کن پارت بعد رو میزارم)
جیمین:واقعن.....
ا.ت:اره واقعن
جیمین :خوب پس باشه بریم
با جیمین رفتم ست عقب نششتم
بلخره جیمین و ا.ت امد نمیدونم چرا همش از تو آینه به ا.ت نگاه میکردم هیچوقت دقت نکرده بودم انقدر خوشگله
(چند مین بعد)
بلخره رسیدیم من خیلی ذوق داشتم چون بار اولم امده بودم شهر و رفیتم داخل فروشگاه من داشتم واسه خودم میچرخیدم جیمین و کوک رفته بودن اونور فروشگاه من یه لباس دیدم که خیلی خوشگل بود اصن نمی تونستم ازش چشمم بردارم که یهو کوک امد
کوک:ازش خوشت امده
ا.ت:چی
کوک:میگم ازش خوشت امده
که دیدم جیمین داره اشاره میکنه بگم نه
ا.ت:نه
ا.ت بی محل به کوک میره پیش جیمین
جیمین دست ا.ت رو محکممیگیره
جیمین:کوک ما میرم اونور ا.ت از اون لباس خوشش امده
کوک:باشه
جیمین و ا.ت رفتن یکمناراحت شدم که ا.ت بهمبی محل بود و حسودیم شد
جیمین:مگه نگفتم دیگه به کوک نزدیک نشو
ا.ت:خودش امد پیشممن داشتم لباس رو نگاه میکردم
جیمین:خیلی خوب از کدوم لباس خوشت امده برات بخرم
ا.ت:واسه چی
جیمین:چونکوک نفهمه
ا.ت:عااام..... اون (خیلی کیوت گفت)
جیمین :ولی این لباس مجلسی که ولش برو لباس رو بردار پروف کن
ا.ت:باشه
لباس رو برداشتم رفتم تو اتاق پروف
کوک:ا.ت کجاست
جیمین:تو اتاق پروف
یهو گوشی جیمین زنگ میخره و میره اونور با تلفن حرف میزنه
ا.ت سرش رو از اتاق پروف بیرو ن میکنه
ا.ت:جیمین
کوک:جیمین نیست چیشدخ
ا.ت:عام.. هیچی
کوک:بگو مگه من با جیمین چه فرقی دارم
ا.ت:چیزه خوب میشه زیپم رو ببندی
کوک:باشه
کوک میره تو اتاق پروف و زیپا.ت رو میبنده
وقتی کوک می خواد بره بیرون میبنه در قفل شده.......
(یه چنددقیقه صبر کن پارت بعد رو میزارم)
۴.۰k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.