برادر غیرتی من
پارت ۵۵
یون : نه نه داره دروغ میگه
لیا : لباستو در بیار
یون : چرا
لیا : دارم میگم لباستو در بیار
لباسمو در آوردم و چون خون ریزی داشتم بعضی از جاهای باند خونی بود
که یهو یونا یقه ی هوجو رو گرفت
یونا : ببین هوجو این وقتی اومده اینجا بدنش سفید بوده الان چی ( داد )
یون : ولش کن
اون وو : یعنی چی تو وعض بدن خودتو دیدی
یون : آره یونا ........ ( خون بالا آورد )
جنی : وای مگه چه بلایی سرش آوردی
چانسو : یون یون سرت درد میکنه
یون : آره
چانسو : چشماتو نبند باشه
یون : باشه
که یهو هوجو اومد بلندم کرد و بردم انداختم تو وان آب یخ
یون : دیگه چی از خونم میخوای
هوجو : کاری باهات ندارم
آیو : برو اون ور جیمین بیا اینو ببر
که با جیمین رفت
آیو : خوبی
جنی : میخوای بریم دکتر
یون : خوبم ولی نمیدونم چرا هنوز ازم خون میچکه
یونا آروم باند هامو باز کرد
یونا : بلند شو آماده بشو بریم دکتر
یون : چرا
یون : خون از گردنته
رفتن بیرون منم لباسمو عوض کردم و رفتیم دکتر
دکتر : مشکلتون
یونا : اینطوریه
دکتر : سریع باشین ببرینش اتاق عمل
که از حال رفتم چهار روز بعد
با سردرد بیدار شدم که دیدم همه بالا سرمن به غیر هوجو
یون : چه خبره
سوجون : بعد چهار روز به هوش اومدی فکر کردیم مردی
یون : چه اتفاقی برام افتاد هوجو کجاست
آیو : بخاطر خون ریزی زیاد نزدیک بود بمیری
جیمین : بازداشتگاه
پرستار : لی یون شما مرخصید
یون : کنه ببرید بازداشتگاه
میسو بلندم کرد و بردنم بازداشتگاه
که یه صدایی شنیدم
پلیس : چرا زدیش
هوجو : دلم میخواست باید جواب پس بدم
پلیس: جواب منو بده
یون : هوجو
هوجو: یون
اومد بغلم کرد
پلیس : جناب جانگ جواب منو بده
یون : اگه بخاطر من اینجایی میبخشمش
پلیس : پس میتونید برید
هوجو : خوبی ببخشید که زدمت
یون : آره ولی دیگه نباید بزنیم
هوجو : قول نمیدم
میسو : دستت بهش بخوره مردی
هوجو : بیبی خودمه
یون : الان دوباره میرم بیمارستان
هوجو بلندم کرد و رفتیم خونه
یون : عه بخیه مگه انقدر وضعیت من خراب بوده
آیو : آره تازه بعد اینکه از اتاق عمل اومدی بیرون خونریزی داشتی
یونا : بهمون گفتن ماهی یک بار باید بری تا شیش ماه
یون : باشه ولی بازم خونریزی دارم
جیمین : باز بخیت باز شد
یون : یادتون رفته من روباهکم
زخمام ترمیم شد
هوجو : پس دیگه نباید بری دکتر
یونا : شام با یونه
رفتم تو آشپزخونه و شروع به درشت کردن دوکبویی کردم
وسط درست کردن غذا بودم که هوجو اومد بغلم کرد
هوجو : بیبی من دوست دارم میخوام همین جا به فاکت بدم ( مست )
یون : برو اونور هوجو
میسو : بهت گفتم الکل نخور
هوجو رفت اونور منم غذارو درست کردم و بردم نشستیم خوردیم
دنیز : چه خوشمزست
یونا : وایییییییی الکیلی شدم
یون : اونقدرام دستپختم خوب نیست
همه :گوه نخور
یون :.........
یون : نه نه داره دروغ میگه
لیا : لباستو در بیار
یون : چرا
لیا : دارم میگم لباستو در بیار
لباسمو در آوردم و چون خون ریزی داشتم بعضی از جاهای باند خونی بود
که یهو یونا یقه ی هوجو رو گرفت
یونا : ببین هوجو این وقتی اومده اینجا بدنش سفید بوده الان چی ( داد )
یون : ولش کن
اون وو : یعنی چی تو وعض بدن خودتو دیدی
یون : آره یونا ........ ( خون بالا آورد )
جنی : وای مگه چه بلایی سرش آوردی
چانسو : یون یون سرت درد میکنه
یون : آره
چانسو : چشماتو نبند باشه
یون : باشه
که یهو هوجو اومد بلندم کرد و بردم انداختم تو وان آب یخ
یون : دیگه چی از خونم میخوای
هوجو : کاری باهات ندارم
آیو : برو اون ور جیمین بیا اینو ببر
که با جیمین رفت
آیو : خوبی
جنی : میخوای بریم دکتر
یون : خوبم ولی نمیدونم چرا هنوز ازم خون میچکه
یونا آروم باند هامو باز کرد
یونا : بلند شو آماده بشو بریم دکتر
یون : چرا
یون : خون از گردنته
رفتن بیرون منم لباسمو عوض کردم و رفتیم دکتر
دکتر : مشکلتون
یونا : اینطوریه
دکتر : سریع باشین ببرینش اتاق عمل
که از حال رفتم چهار روز بعد
با سردرد بیدار شدم که دیدم همه بالا سرمن به غیر هوجو
یون : چه خبره
سوجون : بعد چهار روز به هوش اومدی فکر کردیم مردی
یون : چه اتفاقی برام افتاد هوجو کجاست
آیو : بخاطر خون ریزی زیاد نزدیک بود بمیری
جیمین : بازداشتگاه
پرستار : لی یون شما مرخصید
یون : کنه ببرید بازداشتگاه
میسو بلندم کرد و بردنم بازداشتگاه
که یه صدایی شنیدم
پلیس : چرا زدیش
هوجو : دلم میخواست باید جواب پس بدم
پلیس: جواب منو بده
یون : هوجو
هوجو: یون
اومد بغلم کرد
پلیس : جناب جانگ جواب منو بده
یون : اگه بخاطر من اینجایی میبخشمش
پلیس : پس میتونید برید
هوجو : خوبی ببخشید که زدمت
یون : آره ولی دیگه نباید بزنیم
هوجو : قول نمیدم
میسو : دستت بهش بخوره مردی
هوجو : بیبی خودمه
یون : الان دوباره میرم بیمارستان
هوجو بلندم کرد و رفتیم خونه
یون : عه بخیه مگه انقدر وضعیت من خراب بوده
آیو : آره تازه بعد اینکه از اتاق عمل اومدی بیرون خونریزی داشتی
یونا : بهمون گفتن ماهی یک بار باید بری تا شیش ماه
یون : باشه ولی بازم خونریزی دارم
جیمین : باز بخیت باز شد
یون : یادتون رفته من روباهکم
زخمام ترمیم شد
هوجو : پس دیگه نباید بری دکتر
یونا : شام با یونه
رفتم تو آشپزخونه و شروع به درشت کردن دوکبویی کردم
وسط درست کردن غذا بودم که هوجو اومد بغلم کرد
هوجو : بیبی من دوست دارم میخوام همین جا به فاکت بدم ( مست )
یون : برو اونور هوجو
میسو : بهت گفتم الکل نخور
هوجو رفت اونور منم غذارو درست کردم و بردم نشستیم خوردیم
دنیز : چه خوشمزست
یونا : وایییییییی الکیلی شدم
یون : اونقدرام دستپختم خوب نیست
همه :گوه نخور
یون :.........
۳.۱k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.