باید به جوری از دلش دربیارم اصلا از رفتار سردش خوشم نمیاد
𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭⁵
باید به جوری از دلش دربیارم، اصلا از رفتار سردش خوشم نمیاد
« ویو سوجین »
رفتم توی اتاقم و منتظر بودم کوک از حموم بیاد که من برم...
فاز کوک رو نمی فهمم، از یه طرف واسه ادم غیرتی میشه، جوش میاره
از یه طرف سرد رفتار می کنه
واییییییییی چی تو سرته کوکیییییییییییییی
اسکل سوجین انقدر سناریو واسه خودت نباف، اون تورو مثل خواهر کوچکش میدونه
( شب )
« ویو کوک »
خب، سوجین عاشق توت فرنگیه
پس براش یه دست گل با توت فرنگی می گیرم
اوه نه، الان اینو بگیرم سوهو میگه خبریه؟
الان چه گوهی بخورمممم
براش شکلات میگیرم ، آره این بهتره
.
.
.
سوجین توی اتاقش بود در زدم
کوک: اجازه هست؟
سوجین: آره آره .. بیا تو
درو باز کردم و رفتم داخل اتاق
روی تخت نشسته بود رفتم بغلش نشستم
کوک: خب.... می خواستم بابت رفتار دیشبم عذرخواهی کنم
بدون اینکه نگاهم کنه گوش کرد
کوک: خیلی یهو تند برخورد کردم.... آخه میدونی اون اتفاقی که توی شهربازی افتاد..
یهو دیدم لپای توپولو و خوشگلش گل انداختن
سوجین دختر با نمکی بود صورت گرد ، چشمای درشت، و هیکل متوسط و خوش فرم ، دختر لاغری نبود، ولی اندام خوب داشت قدشم نسبت به سنش خوب بود ، رنگ پوستش سفید بود ولی سفید خیلی خاص که تاحالا هیجا ندیدم
وایسا ببینم...من اینا رو از کجا میدونم؟
اصن ولش چرا لپاش گل انداختن؟
بقیه حرفم رو خوردم و بعد شکلات هارو بهش دادم
کوک: اینارو برای تو گرفتم گفتم ...
حرفم هنوز تموم نشده بود که از خوشحالی پرید بغلم
سوجین: مرسیییی اوپاااااااا
اوپا؟
سوجین: او.. چیزه .. یعنی کوکی
از بغلم بیرون اومد و با ذوق به شکلاتا نگاه کرد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ببخشید به خاطر درس ها نبودم
نیازمند یه دوست داداشم که مثل جونگکوک باشه😂😭
باید به جوری از دلش دربیارم، اصلا از رفتار سردش خوشم نمیاد
« ویو سوجین »
رفتم توی اتاقم و منتظر بودم کوک از حموم بیاد که من برم...
فاز کوک رو نمی فهمم، از یه طرف واسه ادم غیرتی میشه، جوش میاره
از یه طرف سرد رفتار می کنه
واییییییییی چی تو سرته کوکیییییییییییییی
اسکل سوجین انقدر سناریو واسه خودت نباف، اون تورو مثل خواهر کوچکش میدونه
( شب )
« ویو کوک »
خب، سوجین عاشق توت فرنگیه
پس براش یه دست گل با توت فرنگی می گیرم
اوه نه، الان اینو بگیرم سوهو میگه خبریه؟
الان چه گوهی بخورمممم
براش شکلات میگیرم ، آره این بهتره
.
.
.
سوجین توی اتاقش بود در زدم
کوک: اجازه هست؟
سوجین: آره آره .. بیا تو
درو باز کردم و رفتم داخل اتاق
روی تخت نشسته بود رفتم بغلش نشستم
کوک: خب.... می خواستم بابت رفتار دیشبم عذرخواهی کنم
بدون اینکه نگاهم کنه گوش کرد
کوک: خیلی یهو تند برخورد کردم.... آخه میدونی اون اتفاقی که توی شهربازی افتاد..
یهو دیدم لپای توپولو و خوشگلش گل انداختن
سوجین دختر با نمکی بود صورت گرد ، چشمای درشت، و هیکل متوسط و خوش فرم ، دختر لاغری نبود، ولی اندام خوب داشت قدشم نسبت به سنش خوب بود ، رنگ پوستش سفید بود ولی سفید خیلی خاص که تاحالا هیجا ندیدم
وایسا ببینم...من اینا رو از کجا میدونم؟
اصن ولش چرا لپاش گل انداختن؟
بقیه حرفم رو خوردم و بعد شکلات هارو بهش دادم
کوک: اینارو برای تو گرفتم گفتم ...
حرفم هنوز تموم نشده بود که از خوشحالی پرید بغلم
سوجین: مرسیییی اوپاااااااا
اوپا؟
سوجین: او.. چیزه .. یعنی کوکی
از بغلم بیرون اومد و با ذوق به شکلاتا نگاه کرد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ببخشید به خاطر درس ها نبودم
نیازمند یه دوست داداشم که مثل جونگکوک باشه😂😭
- ۵.۴k
- ۰۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط