ادامه تک پارتی کوک
ادامه تک پارتی کوک
دست اول؟ خب معلومه..کوک برد..!
دست دوم؟ درسته بازم کوک برد..!
انقدری برنده بازی شده بود که مغرورانه و بدون تردید ورقه های پاسورش رو که توی دستش بود روی میز میانداخت و نگاهی هم بهشون نمیکرد
دست آخر ؟؟ ترسناک بود..! البته بگم استرس آور!
بعد از دقایق دلهره آور بالاخره بازی تموم شد..
کی برنده بازی شد؟؟
یانگ سو ورقه های پاسورش رو روی میز پرت کرد و با حرص به چشم های اقیانوسیِ کوک خیره شد: این انصاف نیست.!!
عربده هاش تمام سالن رو گرفته بود ولی این کوک بود که بی اهمیت داشت به هوار های یانگ سو نگاه میکرد و توی ذهنش دخترش رو به آغوش میکشید!
دسته پولی از توی جیبش بیرون آورد و رو به روی یانگ سو روی میز قرار داد: انقد داد و بیداد نکن.. محدودش نمیکنم که..
و آروم از پشت میز بلند شد به سمت مبل چرمی کنار دیوار رفت و دستشو رو به روی دختری که روی مبل نشسته بود گرفت: هونگ ا.ت؟ درسته؟
اره خودمم..چیزی شده؟
بدون مهلت شروع به توضیح دادن کرد: خب.. قضیه از این قراره که من و پدرت با هم شرط بستیم..قرار شد اگه اون برنده شد من ماشینمو بدم بهش..و اگه من برنده شدم اون تورو به من میده! و خب این مسلما معلومه که من بردم و فعلا! پس..باید بیای با هم بریم..نگران نباش! من نمیزارم کسی بهت آسیب برسونه..حتی خودم! و اگه دیدم دارم به تو..که عزیزترینم شدی آسیب میرسونم..خودم ازت دوری میکنم! خب؟؟
قیافه متعجب و غمگین ا.ت رو به روی چشم های کوک قرار گرفت..
و این چیزی بود که قلبش رو به لرزه میانداخت!..
ا.ت از روی صندلی بلند شد و دامنِ کوتاهِ مشکی رنگش رو مرتب کرد
کیف کوچیکش رو که روی دوشش میانداخت رو از روی میزِ جلوی مبل برداشت و به سمت میزی که پدرش نشسته بود رفت
دست پدرش رو که روی میز قرار داشت گرفت و به آرومی فشرد
و بدون گفتن کلمه ایی از بار خارج شد
جونگ کوک که آرنجش رو روی میز گذاشته بود حرفش رو از گلوش بیرون کشید: این بهترین برنده شدن من بود!! عالی بود پسر!.
و بعد از خنده های عمیقش آروم و با طمانینه از بار خارج شد
صدای حرف های پسری رو نزدیک دخترش بود به وضوح میتونست بشنوه..داشت مزاحم میشد؟ دست درازی به اموال جئون جونگ کوک؟؟ اوه! اون پسر قبر خودش رو با دست های خودش کَنده بود!!
با پوزخند معروفش نزدیک ا.ت شد و پشتش ایستاد: خب خب خب..دارلینگ..یه چیزیو بهت بگم..تو هرچی بخوای میتونی بپوشی..من خوب بلدم چطوری دعوا کنم! مخصوصا با اونی که داره به اموال جئون جونگ کوک دست درازی میکنه..
هانی؟ تو بگو..از کجا شروع کنم به شکوندن؟؟ دونه دونه انگشت هاشو بشکنم؟؟ یا از گردن شروع کنم؟؟
جونگ کوک کت چرمیش رو در اورد و توی دست های ا.ت قرار داد: همینطوری نگهش دار..
یکمش مونده پارت بعد
دست اول؟ خب معلومه..کوک برد..!
دست دوم؟ درسته بازم کوک برد..!
انقدری برنده بازی شده بود که مغرورانه و بدون تردید ورقه های پاسورش رو که توی دستش بود روی میز میانداخت و نگاهی هم بهشون نمیکرد
دست آخر ؟؟ ترسناک بود..! البته بگم استرس آور!
بعد از دقایق دلهره آور بالاخره بازی تموم شد..
کی برنده بازی شد؟؟
یانگ سو ورقه های پاسورش رو روی میز پرت کرد و با حرص به چشم های اقیانوسیِ کوک خیره شد: این انصاف نیست.!!
عربده هاش تمام سالن رو گرفته بود ولی این کوک بود که بی اهمیت داشت به هوار های یانگ سو نگاه میکرد و توی ذهنش دخترش رو به آغوش میکشید!
دسته پولی از توی جیبش بیرون آورد و رو به روی یانگ سو روی میز قرار داد: انقد داد و بیداد نکن.. محدودش نمیکنم که..
و آروم از پشت میز بلند شد به سمت مبل چرمی کنار دیوار رفت و دستشو رو به روی دختری که روی مبل نشسته بود گرفت: هونگ ا.ت؟ درسته؟
اره خودمم..چیزی شده؟
بدون مهلت شروع به توضیح دادن کرد: خب.. قضیه از این قراره که من و پدرت با هم شرط بستیم..قرار شد اگه اون برنده شد من ماشینمو بدم بهش..و اگه من برنده شدم اون تورو به من میده! و خب این مسلما معلومه که من بردم و فعلا! پس..باید بیای با هم بریم..نگران نباش! من نمیزارم کسی بهت آسیب برسونه..حتی خودم! و اگه دیدم دارم به تو..که عزیزترینم شدی آسیب میرسونم..خودم ازت دوری میکنم! خب؟؟
قیافه متعجب و غمگین ا.ت رو به روی چشم های کوک قرار گرفت..
و این چیزی بود که قلبش رو به لرزه میانداخت!..
ا.ت از روی صندلی بلند شد و دامنِ کوتاهِ مشکی رنگش رو مرتب کرد
کیف کوچیکش رو که روی دوشش میانداخت رو از روی میزِ جلوی مبل برداشت و به سمت میزی که پدرش نشسته بود رفت
دست پدرش رو که روی میز قرار داشت گرفت و به آرومی فشرد
و بدون گفتن کلمه ایی از بار خارج شد
جونگ کوک که آرنجش رو روی میز گذاشته بود حرفش رو از گلوش بیرون کشید: این بهترین برنده شدن من بود!! عالی بود پسر!.
و بعد از خنده های عمیقش آروم و با طمانینه از بار خارج شد
صدای حرف های پسری رو نزدیک دخترش بود به وضوح میتونست بشنوه..داشت مزاحم میشد؟ دست درازی به اموال جئون جونگ کوک؟؟ اوه! اون پسر قبر خودش رو با دست های خودش کَنده بود!!
با پوزخند معروفش نزدیک ا.ت شد و پشتش ایستاد: خب خب خب..دارلینگ..یه چیزیو بهت بگم..تو هرچی بخوای میتونی بپوشی..من خوب بلدم چطوری دعوا کنم! مخصوصا با اونی که داره به اموال جئون جونگ کوک دست درازی میکنه..
هانی؟ تو بگو..از کجا شروع کنم به شکوندن؟؟ دونه دونه انگشت هاشو بشکنم؟؟ یا از گردن شروع کنم؟؟
جونگ کوک کت چرمیش رو در اورد و توی دست های ا.ت قرار داد: همینطوری نگهش دار..
یکمش مونده پارت بعد
۲۳.۴k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.