منطقه ممنوعه عشق
#منطقه_ممنوعه_عشق
پارت:19
وارد دفتر شدیم ناظم با دیدنمون اخمی کرد.
ناظم:چیزی شده؟
ات:حتما باید چیزی باشه؟یه لحضه گوشم ول کنین.
گوشمو ول کرد که چن تا حرکت عالی زدم و گفتم.
ات:اینا مگه حرکتهای ورزشی نیستن؟
ناظم:اره.
ات:خب من ورزش کردم ایشون گیر دادن که ادا در میارم.
شوگا:پس پدرم بود وسط جمع قر میداد آهنگ میخوند؟
با حرفش بلند زدم زیر خنده.
ات:مثلا چیکار میکردم؟
با س ن شو تکون داد و قر ک م ر شو خالی کردو گردنش عقب جل و میکرد.
من که هیچ ناظم و دیگر استادا از خنده جر خورده بودن.
ات:ولی.....و...
از شدت خنده نمیدونستم حرف بزنم.
رو صندلی روبروم پخش شدم و شکممو گرفتم.
ات:وایی جرررررر
شوگا:بخند بخند وقتی نمرتو کم کردم میخندی
ات:ببینید....ب...
دوباره خندم گرفت سرفه ای کردم و صدام صاف کردم.
ات:ببینید استاد اون حرکتی که الان انجام دادین از صدتا ورزش بهتر بود.بود یا نبود؟
همه یک صدا گفتن:بود.
ات:بگیرید.پس حتی باید ارفاق قائل باشین.
بعد همینجوری قر دادم و از دفتر زدم بیرون.
یهو با کله رفتم تو بد نی سفت و سخت.
خودمو عقب کشیدم.با دیدن جونگکوک لبخندی زدم.
ات:به به ببینید کی اینجاست.
جونگکوک:دهنتو ببند خجالت نمیکشی جلو پسرای مدرسه میرقصی؟
ات:ژووووووون غیرتتو ب ر ی نم.
جونگکوک:مثل ادم حرف بزن بدونم چی میگی،
ات:ببین مردک یبار دیگ تو کارام دخالت کنی دماغ کوچولوتو کج میکنم.
بعد رفتم حیاط.
ایش غیرتی هم میشه.
داشتم میرفتم حیاط که رو یکی از پله ها پاهام لیز خورد داشتم با سر به زمین برخورد میکردم.
که موهام کشیده شد.
ات:اخخخخخ کدوم گور خری موهامو گرفتهههه؟
جونگکوک:ول کنم؟
ات:اره ول کن اخخخخ موهامممم.
ول کرد که با دماغ به زمین برخورد کردم.
و صورتم خش افتاد.
ات:اخخخخ.
با هزار تا زور رو زمین نشستم.
شلوارم پاره شده بود دستو پام زخمی شده بود.
از شدت سوزش اشکم در اومد.
و مثل بچه ها شروع کردم گریه زاری.
همه دورم جمع شدن.
لیا:خوبی ات؟صورتت چیشده؟
منو تو بغ لش کشید و گوشیشو در آورد و به جیمین زنگ زد.
ات:به جیمین ز...زنگ...نزن...دعوام..میکنه.(باگریه)
لیا:باید ببرمت پانسمان ات.
سرم و بلند کردم با صورت خندون جونگکوک روبرو شدم.
با هزار تا زور بلند شدم و سیلی تو گوشش خابوندم.
ات:عو ضی من که میدونم از قصد این کارو کردی تا پیش بچه های کلاس ضایعم کنی تا انتقام دیروزو ازم بگیری.دیگ سعی نکن نزدیکم بیای.ازت بدم میاد.
بعد همینجوری با گریه با پای لنگان به سمت صندلی حیاط رفتم و نشستم.
و مثل خر عر میزدم.
بعد ۱۵ مین جیمین با ماشینش وارد دانشگاه شد.
با دیدنم زودی پیاده شد و بغ لم کرد.
جیمین:خوبی داداش؟خوبی عروسک داداش؟
ات:صورتم..میسوزه...دا...داداش.
منو براید ب غ ل کرد و گذاشت تو ماشین.
لیا هم کیفامونو اوردو سوار شد.
پارت:19
وارد دفتر شدیم ناظم با دیدنمون اخمی کرد.
ناظم:چیزی شده؟
ات:حتما باید چیزی باشه؟یه لحضه گوشم ول کنین.
گوشمو ول کرد که چن تا حرکت عالی زدم و گفتم.
ات:اینا مگه حرکتهای ورزشی نیستن؟
ناظم:اره.
ات:خب من ورزش کردم ایشون گیر دادن که ادا در میارم.
شوگا:پس پدرم بود وسط جمع قر میداد آهنگ میخوند؟
با حرفش بلند زدم زیر خنده.
ات:مثلا چیکار میکردم؟
با س ن شو تکون داد و قر ک م ر شو خالی کردو گردنش عقب جل و میکرد.
من که هیچ ناظم و دیگر استادا از خنده جر خورده بودن.
ات:ولی.....و...
از شدت خنده نمیدونستم حرف بزنم.
رو صندلی روبروم پخش شدم و شکممو گرفتم.
ات:وایی جرررررر
شوگا:بخند بخند وقتی نمرتو کم کردم میخندی
ات:ببینید....ب...
دوباره خندم گرفت سرفه ای کردم و صدام صاف کردم.
ات:ببینید استاد اون حرکتی که الان انجام دادین از صدتا ورزش بهتر بود.بود یا نبود؟
همه یک صدا گفتن:بود.
ات:بگیرید.پس حتی باید ارفاق قائل باشین.
بعد همینجوری قر دادم و از دفتر زدم بیرون.
یهو با کله رفتم تو بد نی سفت و سخت.
خودمو عقب کشیدم.با دیدن جونگکوک لبخندی زدم.
ات:به به ببینید کی اینجاست.
جونگکوک:دهنتو ببند خجالت نمیکشی جلو پسرای مدرسه میرقصی؟
ات:ژووووووون غیرتتو ب ر ی نم.
جونگکوک:مثل ادم حرف بزن بدونم چی میگی،
ات:ببین مردک یبار دیگ تو کارام دخالت کنی دماغ کوچولوتو کج میکنم.
بعد رفتم حیاط.
ایش غیرتی هم میشه.
داشتم میرفتم حیاط که رو یکی از پله ها پاهام لیز خورد داشتم با سر به زمین برخورد میکردم.
که موهام کشیده شد.
ات:اخخخخخ کدوم گور خری موهامو گرفتهههه؟
جونگکوک:ول کنم؟
ات:اره ول کن اخخخخ موهامممم.
ول کرد که با دماغ به زمین برخورد کردم.
و صورتم خش افتاد.
ات:اخخخخ.
با هزار تا زور رو زمین نشستم.
شلوارم پاره شده بود دستو پام زخمی شده بود.
از شدت سوزش اشکم در اومد.
و مثل بچه ها شروع کردم گریه زاری.
همه دورم جمع شدن.
لیا:خوبی ات؟صورتت چیشده؟
منو تو بغ لش کشید و گوشیشو در آورد و به جیمین زنگ زد.
ات:به جیمین ز...زنگ...نزن...دعوام..میکنه.(باگریه)
لیا:باید ببرمت پانسمان ات.
سرم و بلند کردم با صورت خندون جونگکوک روبرو شدم.
با هزار تا زور بلند شدم و سیلی تو گوشش خابوندم.
ات:عو ضی من که میدونم از قصد این کارو کردی تا پیش بچه های کلاس ضایعم کنی تا انتقام دیروزو ازم بگیری.دیگ سعی نکن نزدیکم بیای.ازت بدم میاد.
بعد همینجوری با گریه با پای لنگان به سمت صندلی حیاط رفتم و نشستم.
و مثل خر عر میزدم.
بعد ۱۵ مین جیمین با ماشینش وارد دانشگاه شد.
با دیدنم زودی پیاده شد و بغ لم کرد.
جیمین:خوبی داداش؟خوبی عروسک داداش؟
ات:صورتم..میسوزه...دا...داداش.
منو براید ب غ ل کرد و گذاشت تو ماشین.
لیا هم کیفامونو اوردو سوار شد.
۶.۲k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.