عاشق یه خلافکار شدم پارت
عاشق یه خلافکار شدم پارت ۸
ا.ت تو ذهنش :
رفتم به خدمتکاره گفتم
ا.ت : ببخشید ؟
خ : بله ؟
ا.ت : من کجا باید کار کنم ؟
خ : دنبالم بیا
دنبالش راه افتادم تا اینکه منو برد به آشپزخونه
ا.ت : من اینجا باید چیکار کنم ؟
خ : امروز من سرم شلوغه تو غذا درست کن
ا.ت : چییییی ؟
خ : چیه آشپزی بلد نیستی ؟
ا.ت : بلد هستم ولی...
خ : ولی چی ؟
ا.ت : ولی میترسم بد بشه
اومد نزدیکم تو گوشم گفت
خ : فقط اینو بدون که اگه خوشش نیاد احتمال زنده موندنت زیر یه درصده
ا.ت : (متعجب)
خ : موفق باشی
بعد از اونجا رفت
خشکم زده بود....یعنی انقدر سر غذا حساسه ؟ اصلا مگه شهر هرته که همینطور همه رو بکشه ؟....بیخیال بذار یه غذایی براشون درست کنم تا آخر عمر یادشون نره
شروع کردم به آشپزی و یه نودل خوشمزه براشون درست کردم
ا.ت : خیلی خب تموم شد.....حالا چیکار کنم ؟
خدمتکاره رو صدا زدم
خ : بله ؟
ا.ت : من کارم تموم شد چیکار کنم ؟
خ : وا....خب ببرش سر میز رئیس گرسنه شه
ا.ت : من باید ببرم ؟
خ : نه لابد میخوای منو نگاه کنی بدو ببینم
ا.ت : من نمیبرم
خ : باشه منم بهشون میگم اخراجت کنن
ا.ت : نه نه نه....باشه میبرم
خ : هوفففف
سینی غذا رو برداشتم و رفتم سمت میز غذاخوری عجیب بود.....هنوز تهیونگ نیومده بود...غذا رو گذاشتم روی میز و همونجا کنار خدمتکار منتظر موندم تا بیاد
ادامه دارد...
۶ لایک
ا.ت تو ذهنش :
رفتم به خدمتکاره گفتم
ا.ت : ببخشید ؟
خ : بله ؟
ا.ت : من کجا باید کار کنم ؟
خ : دنبالم بیا
دنبالش راه افتادم تا اینکه منو برد به آشپزخونه
ا.ت : من اینجا باید چیکار کنم ؟
خ : امروز من سرم شلوغه تو غذا درست کن
ا.ت : چییییی ؟
خ : چیه آشپزی بلد نیستی ؟
ا.ت : بلد هستم ولی...
خ : ولی چی ؟
ا.ت : ولی میترسم بد بشه
اومد نزدیکم تو گوشم گفت
خ : فقط اینو بدون که اگه خوشش نیاد احتمال زنده موندنت زیر یه درصده
ا.ت : (متعجب)
خ : موفق باشی
بعد از اونجا رفت
خشکم زده بود....یعنی انقدر سر غذا حساسه ؟ اصلا مگه شهر هرته که همینطور همه رو بکشه ؟....بیخیال بذار یه غذایی براشون درست کنم تا آخر عمر یادشون نره
شروع کردم به آشپزی و یه نودل خوشمزه براشون درست کردم
ا.ت : خیلی خب تموم شد.....حالا چیکار کنم ؟
خدمتکاره رو صدا زدم
خ : بله ؟
ا.ت : من کارم تموم شد چیکار کنم ؟
خ : وا....خب ببرش سر میز رئیس گرسنه شه
ا.ت : من باید ببرم ؟
خ : نه لابد میخوای منو نگاه کنی بدو ببینم
ا.ت : من نمیبرم
خ : باشه منم بهشون میگم اخراجت کنن
ا.ت : نه نه نه....باشه میبرم
خ : هوفففف
سینی غذا رو برداشتم و رفتم سمت میز غذاخوری عجیب بود.....هنوز تهیونگ نیومده بود...غذا رو گذاشتم روی میز و همونجا کنار خدمتکار منتظر موندم تا بیاد
ادامه دارد...
۶ لایک
- ۵.۱k
- ۱۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط