رابطه سوخته (Burnt relationship ) ༺༻
رابطه سوخته (Burnt relationship ) ༺༻
part ¹⁴
•مگه گیوش چش بود؟*بغض*
باورم نمیشد هنوز ک بابا سر بچه های خودش داد کشید حالا من به کنار این کپچولو هنوز سه سالشه چی؟
دیدم بعضش ب گریه تبدیل شد نشستم بغلش کردم و موهاشو نوازش کردم طفلکی دلم براش سوخت
♡عزیزم چرا گریه میکنی؟
•آخه بابا شرم داد زد شر توعم داد زد
♡چرا داد بزنه خوشگلم گفتم بهت ک داشت گلوشو صاف میکرد
•ولی...
♡ولی نداره ک حالا اگر بهم قول بدی گریه نکنی و اشکاتو زودی پاک کنی
میرم از توی یخچال(منظورش همون مینی یخچال توی اتاقشه) برات کلی خوراکی خوشمزه میارم و باهم پاتریک نگا میکنیما
•آجی دالی لاست میگی؟
♡آره عزیزم دروغم چیه؟
دیدم اشکاشو پاک کرد و بدو بدو رفت و روی تخت پرید
•خب خب آجی بدو خولاکی بیال تا پاتلیت نگا کنیم
♡ای شیکمو باشه
رفتم از توی یخچال شیرموز برای جه یون و بابل تی برای خودم آوردم از فریزرش هم موچی برداشتم و کلی چیپس و پفک از توی کشوی میزم و رفتم پیشش پروژکتور رو روشن کردم و پرده ی اونو کشیدم
روتخت کنارش دراز کشیدم کولر رو روشن کردم و با هم باب اسفنجی نگا کردیم
ویو آقای جه (پدر جه یون و جه هوآ)
هروقت شرژبندی رو میباختم باید کل پولایی ک روشون شرط بسته بودم رو میدادم بره اما الان مهم این نبود مهم این بود ک روی دخترم شرط گذاشته بودم اونم اینکه اگر یکی از اونا شرطبندی رو برد میتونه دخترمو ببره یعنی درواقع داشتم اونو میفروختم
همنیطور ک داشتیم بازی میکردیم یهو
part ¹⁴
•مگه گیوش چش بود؟*بغض*
باورم نمیشد هنوز ک بابا سر بچه های خودش داد کشید حالا من به کنار این کپچولو هنوز سه سالشه چی؟
دیدم بعضش ب گریه تبدیل شد نشستم بغلش کردم و موهاشو نوازش کردم طفلکی دلم براش سوخت
♡عزیزم چرا گریه میکنی؟
•آخه بابا شرم داد زد شر توعم داد زد
♡چرا داد بزنه خوشگلم گفتم بهت ک داشت گلوشو صاف میکرد
•ولی...
♡ولی نداره ک حالا اگر بهم قول بدی گریه نکنی و اشکاتو زودی پاک کنی
میرم از توی یخچال(منظورش همون مینی یخچال توی اتاقشه) برات کلی خوراکی خوشمزه میارم و باهم پاتریک نگا میکنیما
•آجی دالی لاست میگی؟
♡آره عزیزم دروغم چیه؟
دیدم اشکاشو پاک کرد و بدو بدو رفت و روی تخت پرید
•خب خب آجی بدو خولاکی بیال تا پاتلیت نگا کنیم
♡ای شیکمو باشه
رفتم از توی یخچال شیرموز برای جه یون و بابل تی برای خودم آوردم از فریزرش هم موچی برداشتم و کلی چیپس و پفک از توی کشوی میزم و رفتم پیشش پروژکتور رو روشن کردم و پرده ی اونو کشیدم
روتخت کنارش دراز کشیدم کولر رو روشن کردم و با هم باب اسفنجی نگا کردیم
ویو آقای جه (پدر جه یون و جه هوآ)
هروقت شرژبندی رو میباختم باید کل پولایی ک روشون شرط بسته بودم رو میدادم بره اما الان مهم این نبود مهم این بود ک روی دخترم شرط گذاشته بودم اونم اینکه اگر یکی از اونا شرطبندی رو برد میتونه دخترمو ببره یعنی درواقع داشتم اونو میفروختم
همنیطور ک داشتیم بازی میکردیم یهو
۴.۵k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.