به او گفته بودم نه... گفته بودم نمی توانم!
به او گفته بودم نه... گفته بودم نمیتوانم!
نمیتوانم کسی را دوست داشته باشم و از عشق خاطره ی خوبی ندارم... گفته بودم به سراغم نیا، به من فکر نکن، به من دل نبند، حتی خوابم را نبین! اما می آمد، به هر بهانه، گاهی با چند شاخه گل در دست و گاهی با چند بیت شعر بر لب...
من از عشق بریده بودم و خسته، و او عاشق بود و تازه نفس، کوتاه نمی آمد! گفته بودم نمیشود، اما عاقبت این سماجت ها دلم را لرزاند...
راستش آدم گاهی آنقدر زخمی است که دلش میخواهد بر بلندترین نقطه ی دنیا بایستد و به هرعشقی نه بگوید و اگر کسی نباشد که به قلبش امید بخشد احساسش از دست میرود، برای همیشه میمیرد!
و چه خوب است در برابر آنهایی که با بی رحمی دلی را می شکنند و باور آدم ها را به عشق نابود می کنند کسانی باشند که این"نه شنیدن ها" خستهشان نکند و با اصرارهایشان قلبی را به عشق پیوند دهند و نگذارند زنجیره ی زیبای دوست داشتن قطع شود... و دنیای ما چقدر از این عاشق های مصمم کم دارد...!
نمیتوانم کسی را دوست داشته باشم و از عشق خاطره ی خوبی ندارم... گفته بودم به سراغم نیا، به من فکر نکن، به من دل نبند، حتی خوابم را نبین! اما می آمد، به هر بهانه، گاهی با چند شاخه گل در دست و گاهی با چند بیت شعر بر لب...
من از عشق بریده بودم و خسته، و او عاشق بود و تازه نفس، کوتاه نمی آمد! گفته بودم نمیشود، اما عاقبت این سماجت ها دلم را لرزاند...
راستش آدم گاهی آنقدر زخمی است که دلش میخواهد بر بلندترین نقطه ی دنیا بایستد و به هرعشقی نه بگوید و اگر کسی نباشد که به قلبش امید بخشد احساسش از دست میرود، برای همیشه میمیرد!
و چه خوب است در برابر آنهایی که با بی رحمی دلی را می شکنند و باور آدم ها را به عشق نابود می کنند کسانی باشند که این"نه شنیدن ها" خستهشان نکند و با اصرارهایشان قلبی را به عشق پیوند دهند و نگذارند زنجیره ی زیبای دوست داشتن قطع شود... و دنیای ما چقدر از این عاشق های مصمم کم دارد...!
۲.۸k
۲۶ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.