love or friend
love or friend
part26
گذشته
میرا
داشتم جزونو مینوشتم
نینو: این جزوه برا هفته دیگس
میرا: واقعا نمیدونستم
با خوشحالی رفتم بیرون داشتم فک میکردم برم پیش ا/ت یا تهیونگ که یه صدایی میشنیدم از پشت دانشگاه
رفتم نگاه کردم تا ا/ت داره با تهیونگ حرف میزنه صداشون واضح نمیومد فک میکردم
ا/ت داره در مورد من به تهیونگ میگه چقدر مهربونه من بهش گفتم این هفته درس داریم بزار بعد باهاش اشنا میشم خواستم برم پیششون که ا/ت تهیونگ بغل کرد بعد بوسش کرد یعنی چی اونا باهم قرار میزارن
سریع از اونجا رفتم ا/ت معلوم نیست تو دوستی یا دشمن سریع رفتم یه سطل اب برداشتم از پشت بوم انداختم رو سر ا/ت
حال
ا/ت
ا/ت: چی تو؟ چرا؟
میرا: خودت میدونی پشت داشتی با تهیونگ چیکار میکردی
ا/ت: چی میگی برا خودت میرا
میرا: من همه چیزو دیدم
ا/ت: ها
میرا: برو بیرون
داشت هلم میداد از کلاس بیرون کرد نمیدونستم چیکار کنم مجبور بودم برگردم خونه برگشتم خونه و با ناراحتی رفتم تو اتاقم مامان و بابام نبودن
چند ساعت بعد
دم دانشگاه منتظر میرا بودم که اومد
ا/ت: باید باهات حرف بزنم
میرا: باشه
ا/ت: مرسی که قبول میکنی
رفتیم یه جا نشستیم
ا/ت: ببین میرا من واقعا برام گفتنش سخته ولی خیلی دوسش دارم
میرا: من نمیدونم از کی باهاش قرار میزاری و چرا نکنه از چیزی از من ناراحتی میخوای ازم انتقام بگیری؟
ا/ت: چرا باید اینکارو کنم میرا من دوست دارم تو دوستمی و خواهرم من با تهیونگ موقعی اشنا شدم و فک میکردم دوست گووانه ولی نمیدونستم تو تهیونگ و با گووان اشتباه گرفتی بدجوری عاشقش شدم و بهم وابسته شدیم
میرا: میخوای بین منو تهیونگ تهیونگ انتخاب کنی؟
ا/ت: اینکارو با من نکن من هردوتاتون و باهم میخوام
میرا: نمیشه زندگی فقط برای تو باشه یا من؟ یا او؟
#فیک
#سناریو
part26
گذشته
میرا
داشتم جزونو مینوشتم
نینو: این جزوه برا هفته دیگس
میرا: واقعا نمیدونستم
با خوشحالی رفتم بیرون داشتم فک میکردم برم پیش ا/ت یا تهیونگ که یه صدایی میشنیدم از پشت دانشگاه
رفتم نگاه کردم تا ا/ت داره با تهیونگ حرف میزنه صداشون واضح نمیومد فک میکردم
ا/ت داره در مورد من به تهیونگ میگه چقدر مهربونه من بهش گفتم این هفته درس داریم بزار بعد باهاش اشنا میشم خواستم برم پیششون که ا/ت تهیونگ بغل کرد بعد بوسش کرد یعنی چی اونا باهم قرار میزارن
سریع از اونجا رفتم ا/ت معلوم نیست تو دوستی یا دشمن سریع رفتم یه سطل اب برداشتم از پشت بوم انداختم رو سر ا/ت
حال
ا/ت
ا/ت: چی تو؟ چرا؟
میرا: خودت میدونی پشت داشتی با تهیونگ چیکار میکردی
ا/ت: چی میگی برا خودت میرا
میرا: من همه چیزو دیدم
ا/ت: ها
میرا: برو بیرون
داشت هلم میداد از کلاس بیرون کرد نمیدونستم چیکار کنم مجبور بودم برگردم خونه برگشتم خونه و با ناراحتی رفتم تو اتاقم مامان و بابام نبودن
چند ساعت بعد
دم دانشگاه منتظر میرا بودم که اومد
ا/ت: باید باهات حرف بزنم
میرا: باشه
ا/ت: مرسی که قبول میکنی
رفتیم یه جا نشستیم
ا/ت: ببین میرا من واقعا برام گفتنش سخته ولی خیلی دوسش دارم
میرا: من نمیدونم از کی باهاش قرار میزاری و چرا نکنه از چیزی از من ناراحتی میخوای ازم انتقام بگیری؟
ا/ت: چرا باید اینکارو کنم میرا من دوست دارم تو دوستمی و خواهرم من با تهیونگ موقعی اشنا شدم و فک میکردم دوست گووانه ولی نمیدونستم تو تهیونگ و با گووان اشتباه گرفتی بدجوری عاشقش شدم و بهم وابسته شدیم
میرا: میخوای بین منو تهیونگ تهیونگ انتخاب کنی؟
ا/ت: اینکارو با من نکن من هردوتاتون و باهم میخوام
میرا: نمیشه زندگی فقط برای تو باشه یا من؟ یا او؟
#فیک
#سناریو
۲۹.۱k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.