love or friend
love or friend
part27
میرا: نمیشه زندگی فقط برای تو باشه یا من یا او
ا/ت: میرا یکم فک کن همینطوری تصمیم نگیر
میرا: باهاش کات کن
ا/ت: چی؟
میرا: اگه میخوای ما باهم دوست باشیم
ا/ت: چیمیگی
میرا:کات کن باهاش اگه میخوای دوستت باشم و مثل قبل باشیم
ا/ت: ببااشهه
میرا: افرین خب برو
شب
منتظر تهیونگ بودم که اومد
تهیونگ: چطوری گل دختر
ا/ت: بیا از هم جدا شیم
تهیونگ: شروع کردی
ا/ت: داریم وسایلمون جمع میکنیم میخوایم بریم یه جای دیگه
تهیونگ: بخاطر این میخوای ازم جدا شی
ا/ت: نه اونروز که پشت دانشگاه بودیم میرا مارو دیده
تهیونگ: خب؟
ا/ت: گفت اگه میخواد باهم دوست باقی بمونیم باید ازت جدا شم منم اینو انتخاب میکنم
تهیونگ:مطمئنی؟
ا/ت: اره من بین تو میرا میرا انتخاب میکنم چون نمیخوام مردم درباره من این فکرو کنن که بخاطر یه پسر دوستی که از بچگی باهاش بزرگ شدم باهاش قهر کنه
تهیونگ: به حرف مردم فک نکن به قلبت فک کن
ا/ت: بازم میرا انتخاب میکنم
تهیونگ: پس چرا این مدت باهام بودی
ا/ت: شاید یکم بهت وابسته شده باشم ولی اول با اینکه اطلاعات درباره گووان بهم بدی نزدیک شدم
تهیونگ: باشه بیا جدا شیم ولی به این فک نکن دیگه بهم برمیگردم مثل قبل که دوباره برگشتیم مثل اینکه ما برای هم نبودیم باشه برو ولی دیگه برنگرد اگه برگشتی دیگه خودم ردت میکنم فهمیدی برو دیگه مرسی که باهام بودی ولی دیگه امیدوارم هیچوقت همو نبینیم
اینو گفت و رفت
با این حرفش قلبم درد گرفت احساس میکردم قلبم دیگه نمیزنه چشمام داشت سیاهی میرفت که بیهوش شدم
#فیک
#سناریو
part27
میرا: نمیشه زندگی فقط برای تو باشه یا من یا او
ا/ت: میرا یکم فک کن همینطوری تصمیم نگیر
میرا: باهاش کات کن
ا/ت: چی؟
میرا: اگه میخوای ما باهم دوست باشیم
ا/ت: چیمیگی
میرا:کات کن باهاش اگه میخوای دوستت باشم و مثل قبل باشیم
ا/ت: ببااشهه
میرا: افرین خب برو
شب
منتظر تهیونگ بودم که اومد
تهیونگ: چطوری گل دختر
ا/ت: بیا از هم جدا شیم
تهیونگ: شروع کردی
ا/ت: داریم وسایلمون جمع میکنیم میخوایم بریم یه جای دیگه
تهیونگ: بخاطر این میخوای ازم جدا شی
ا/ت: نه اونروز که پشت دانشگاه بودیم میرا مارو دیده
تهیونگ: خب؟
ا/ت: گفت اگه میخواد باهم دوست باقی بمونیم باید ازت جدا شم منم اینو انتخاب میکنم
تهیونگ:مطمئنی؟
ا/ت: اره من بین تو میرا میرا انتخاب میکنم چون نمیخوام مردم درباره من این فکرو کنن که بخاطر یه پسر دوستی که از بچگی باهاش بزرگ شدم باهاش قهر کنه
تهیونگ: به حرف مردم فک نکن به قلبت فک کن
ا/ت: بازم میرا انتخاب میکنم
تهیونگ: پس چرا این مدت باهام بودی
ا/ت: شاید یکم بهت وابسته شده باشم ولی اول با اینکه اطلاعات درباره گووان بهم بدی نزدیک شدم
تهیونگ: باشه بیا جدا شیم ولی به این فک نکن دیگه بهم برمیگردم مثل قبل که دوباره برگشتیم مثل اینکه ما برای هم نبودیم باشه برو ولی دیگه برنگرد اگه برگشتی دیگه خودم ردت میکنم فهمیدی برو دیگه مرسی که باهام بودی ولی دیگه امیدوارم هیچوقت همو نبینیم
اینو گفت و رفت
با این حرفش قلبم درد گرفت احساس میکردم قلبم دیگه نمیزنه چشمام داشت سیاهی میرفت که بیهوش شدم
#فیک
#سناریو
۲۲.۱k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.