کار هر روزش شده بود خونه - دریا، دریا - خونه، سال ها گذشت
کار هر روزش شده بود خونه - دریا، دریا - خونه، سالها گذشته بود اما هنوز یادش بود... غصه داشت، غم از دست دادن. بهش میگفتی دلت کجاست میگفت دریاست، شایعه شده بود که اون موقعی که جسمش جوونتر بود از الانِ دلش معشوقهشو دریا ازش گرفته.. درست بعد از اینکه تونسته بوده برای اولین بار طعم لبهاشو مزه کنه... قرارشون تو ساحل بوده نصفههای شب، معشوقهش بهش گفته بوده باید دریا ما رو برای هم بخواد... نمیفهمیده اون چی میگه، عشق کور و کرش کرده بوده قبول میکنه و نیمه های شب با دو تا رز به دیدن معشوقهش تو ساحل میره، دختر بهش میگه حاضری بریم توو دل دریا؟ اگه دریا ما رو برای هم بخواد یا با هم برمیگردیم یا با هم میمیریم... ترس وجود مرد رو میگیره، یه لحظه، فقط برای ثانیه ای دست دختر رو رها میکنه.. گلهاش از دستش میفتن و آب میبره، دختر رو آب میبره، رویاهاشو آب میبره، آیندهشو هم آب میبره... از اون روز تا به الان خودش مونده و دوتا شاخه رز و دریای لعنتی 🙃 ....
#عکس_نوشته #علی_سید_صالحی
پ.ن: دلت کجاست؟!
#عکس_نوشته #علی_سید_صالحی
پ.ن: دلت کجاست؟!
۳.۲k
۱۶ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.