سیاه و سفید pt2
سیاه و سفید pt2
رسیدن خونه کوک ات رو براید استایل بغل کردو به سمت اتاق خودش برد .دکتر زودتر از اونا رسیده بود و توی پذیرایی نشسته بود.
دکتر ات رو معاینه کرد ،جیمین و کوک هم بالا سر آت وایساده بودن جیمین نگران بود ولی کوک فقط داشت نگاه میکرد
~دکتر میشه بگی چیشده نکنه تا صبح میخوای معاینه کنی
&خب مثل اینکه این خانوم رگ دستشو زده نگا کنید دستشو پر از زخم های جدید و قدیم احتمالا افسردگی داره
~خب باید چیکار کنیم
&این دیگ دست من نیست باید ببرینش پیش روانپزشک من الان فقط چند تا دارو میدم تا بتونه سرپا نگهش داره ولی کمکی تو حالش نداره و ممکنه دوباره از اینکار ها بکنه یا بیهوش بشه.
-مرسی دکی جون میتونی بری
& خدانگهدار
-از بین این همه دختر رفتی افسرده برا من پیدا کردی
~الان بحثمون اینه اتفاقا خوب شد پیداش کردم اینطوری مراقبشم که کار دیگه ای نکنه
-برو بابا حالا برا من دلسوز شده تا دیروز هرکیو میدیدی میکشتیش براتم فرقی نداشت زن باشه یا نه
کوک بعد از بحث کردن با جیمین از اتاق رفت بیرون و رفت تو بالکن سیگارشو روشن کرد و یه کام عمیقی کشید تو سینش نگه داشت و بعد داد بیرون.
~کوک(داد)
+چته(اعصبانی)
~ات داره تو خواب گریه میکنه،ببین
+خب چیکار کنم
~چقد تو سنگدلی
-این دختره کیه تو که نگرانشی(داد)
~چه ربطی داره دکتر گفت افسردگی داره
_نگا کن خوب شد دیگه نگران نباش
کوک رفت تو اتاق کارش زنگ زد به تهیونگ که آمار اتو در بیاره وقتی تهیونگ امارشو درآورد به کوک زنگ زد
$خب آت 22 سالشه مامانش خیلی وقته ولش کرده و آلمانه پدرش هم تو تصادف مرده یه پدر ناتنی هم داره یه داداش داره تنیه اسمش شوگا یه داداش دیگه داره که ناتنی اسمش جونگ مین پدر ناتنی آت یه مدت مافیا بوده بعد ولش کرده الآنم قمار بازه
-اوکی مرسی
آت بهوش اومد جیمین پیشش بود .
~حالت خوبه
+اره
~چیزی میخوای
+میخوام برم خونه
~اوکی میبرمت
-هیجا نمیری...
رسیدن خونه کوک ات رو براید استایل بغل کردو به سمت اتاق خودش برد .دکتر زودتر از اونا رسیده بود و توی پذیرایی نشسته بود.
دکتر ات رو معاینه کرد ،جیمین و کوک هم بالا سر آت وایساده بودن جیمین نگران بود ولی کوک فقط داشت نگاه میکرد
~دکتر میشه بگی چیشده نکنه تا صبح میخوای معاینه کنی
&خب مثل اینکه این خانوم رگ دستشو زده نگا کنید دستشو پر از زخم های جدید و قدیم احتمالا افسردگی داره
~خب باید چیکار کنیم
&این دیگ دست من نیست باید ببرینش پیش روانپزشک من الان فقط چند تا دارو میدم تا بتونه سرپا نگهش داره ولی کمکی تو حالش نداره و ممکنه دوباره از اینکار ها بکنه یا بیهوش بشه.
-مرسی دکی جون میتونی بری
& خدانگهدار
-از بین این همه دختر رفتی افسرده برا من پیدا کردی
~الان بحثمون اینه اتفاقا خوب شد پیداش کردم اینطوری مراقبشم که کار دیگه ای نکنه
-برو بابا حالا برا من دلسوز شده تا دیروز هرکیو میدیدی میکشتیش براتم فرقی نداشت زن باشه یا نه
کوک بعد از بحث کردن با جیمین از اتاق رفت بیرون و رفت تو بالکن سیگارشو روشن کرد و یه کام عمیقی کشید تو سینش نگه داشت و بعد داد بیرون.
~کوک(داد)
+چته(اعصبانی)
~ات داره تو خواب گریه میکنه،ببین
+خب چیکار کنم
~چقد تو سنگدلی
-این دختره کیه تو که نگرانشی(داد)
~چه ربطی داره دکتر گفت افسردگی داره
_نگا کن خوب شد دیگه نگران نباش
کوک رفت تو اتاق کارش زنگ زد به تهیونگ که آمار اتو در بیاره وقتی تهیونگ امارشو درآورد به کوک زنگ زد
$خب آت 22 سالشه مامانش خیلی وقته ولش کرده و آلمانه پدرش هم تو تصادف مرده یه پدر ناتنی هم داره یه داداش داره تنیه اسمش شوگا یه داداش دیگه داره که ناتنی اسمش جونگ مین پدر ناتنی آت یه مدت مافیا بوده بعد ولش کرده الآنم قمار بازه
-اوکی مرسی
آت بهوش اومد جیمین پیشش بود .
~حالت خوبه
+اره
~چیزی میخوای
+میخوام برم خونه
~اوکی میبرمت
-هیجا نمیری...
۸.۵k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.