مارکو:فردا از ساعت ۴ میریم ساحل...ساحل ایتالیا همیشه شلوغ
مارکو:فردا از ساعت ۴ میریم ساحل...ساحل ایتالیا همیشه شلوغه و مخصوصا از ساعت ۴ شلوغتر هم میشه با این تفاوت که فردا قراره برنامه داشته باشیم
پس...الان برید و استراحت ک تا فردا آماده ی آماده باشید
کیوکو:دمت گرم مارکو....من عاشق ساحلم
مارکو:پس قراره خیلی خوشبگذره
...............
مارکو:دستتو بده و پیاده شو
جیمین:من هستم....خودم دستشو میگیرم...دستتو بده کلودی
مارکو:کلودی انگار دوست پسرت دیگه حتی نمیزاره پدرتم نزدیکت بشه
کلودی:زیادی عاشقمه
مارکو:همینطوره
جیمین:از روش های زیادم با خبری....میخوای خودم پیاده ات کنم
کلودی:نه خودم پیاده میشم
دستشو گذاشت تو دست کلودی و از ماشین پیاده شد....همگی به سمت ساحل قدم برداشتن...ساحل خیلی شلوغ بود
بعضیا توی آب بودن...بعضیا زیر نور خورشید دراز کشیده بودن بعضیا برا خودشون میرقصیدن و.....
مارکو میکروفونشو گرفت و حرف زد
مارکو:سلام به همگی....مارکو هستم و امروز خوشگذرونیتونو به عهده دارم این بوفه ی بزرگ هرچی دلتون بخواد داره و خیلیم زیاد داره هرچی خواستید میتونید بردارید به حساب خودم....و اما دی جی قراره با اهنگاش شما رو به رقص گرمی زیر نور خورشید بکشونه
بلافاصله اهنگ پلی شد و جمعیتی وسط ساحل شروع به رقص کردن
کیوکو دست میساکی و جیمین دست کلودی رو گرفت و رفتن وسط شروع کردن به رقصیدن
شوگا:چشم گرگیم....میخوای بریم برقصیم؟
یونگهی:برریم
رفتن و شروع کردن رقصیدن....میاکو هم که دلش میخواست تو اب باشه رفت تو دریا و با آب بازی میکرد میکرد شنا میکرد....بودن تو اب خیلی لذت بخشه
اون سه تا کاپل دوست داشتنی که نظر همه رو به خودشون جلب کرده بود با عشق باهمدیگر میرقصیدن
گهگاهی باهم بوسه ردوبدل میکردن یا شیطنت های دیگه ای رو شاهد بودن
این لحظات براشون خیلی باارزش بود...دوست داشتن واسه همیشه این لحظات ادامه داشته باشن
شوگا:یونگهی میخوای یکم بریم آب بازی؟
یونگهی:آب بازی یونگی اقا؟
شوگا:اره خب
یونگهی:من تورو میشناسمت....مظلوم بازی درنیاد
شوگا دستشو و گرفت و همونطور که به سمت ساحل میدوید گفت:بیا بریم چشم گرگیم
جیمین و کیوکو مشروب میخوردن و میرقصیدن کلودی و میساکی هم همراهشون بودن
ادامه پارت آخر
شوگا و یونگهی وارد آب شدن....یونگهی که میخواست یکم شوگا رو اذیت کنه شروع کرد آب انداختن روش
شوگا هم متقابلا اینکارو میکرد....که در آخر رفت سمتش و از دور کمرش گرفت و نزدیک گوشش گفت
شوگا:میدونی نباید خطرناک بشم بیب
یونگهی:چرا باید خطرناک بشی؟
شوگا:لباساتو دیدی؟جذب بدنت شدن و بدنتو نشون میدن....نمیخوای که چشم های تک به تک مردای اینجا رو دربیارم؟
یونگهی:منکه مال توعم...نگران چی هستی؟
شوگا:نگران چیزی نیستم ولی خوشم نمیاد بقیه نگات کنن
یونگهی:خب نشونشون بده مال خودتم
پس...الان برید و استراحت ک تا فردا آماده ی آماده باشید
کیوکو:دمت گرم مارکو....من عاشق ساحلم
مارکو:پس قراره خیلی خوشبگذره
...............
مارکو:دستتو بده و پیاده شو
جیمین:من هستم....خودم دستشو میگیرم...دستتو بده کلودی
مارکو:کلودی انگار دوست پسرت دیگه حتی نمیزاره پدرتم نزدیکت بشه
کلودی:زیادی عاشقمه
مارکو:همینطوره
جیمین:از روش های زیادم با خبری....میخوای خودم پیاده ات کنم
کلودی:نه خودم پیاده میشم
دستشو گذاشت تو دست کلودی و از ماشین پیاده شد....همگی به سمت ساحل قدم برداشتن...ساحل خیلی شلوغ بود
بعضیا توی آب بودن...بعضیا زیر نور خورشید دراز کشیده بودن بعضیا برا خودشون میرقصیدن و.....
مارکو میکروفونشو گرفت و حرف زد
مارکو:سلام به همگی....مارکو هستم و امروز خوشگذرونیتونو به عهده دارم این بوفه ی بزرگ هرچی دلتون بخواد داره و خیلیم زیاد داره هرچی خواستید میتونید بردارید به حساب خودم....و اما دی جی قراره با اهنگاش شما رو به رقص گرمی زیر نور خورشید بکشونه
بلافاصله اهنگ پلی شد و جمعیتی وسط ساحل شروع به رقص کردن
کیوکو دست میساکی و جیمین دست کلودی رو گرفت و رفتن وسط شروع کردن به رقصیدن
شوگا:چشم گرگیم....میخوای بریم برقصیم؟
یونگهی:برریم
رفتن و شروع کردن رقصیدن....میاکو هم که دلش میخواست تو اب باشه رفت تو دریا و با آب بازی میکرد میکرد شنا میکرد....بودن تو اب خیلی لذت بخشه
اون سه تا کاپل دوست داشتنی که نظر همه رو به خودشون جلب کرده بود با عشق باهمدیگر میرقصیدن
گهگاهی باهم بوسه ردوبدل میکردن یا شیطنت های دیگه ای رو شاهد بودن
این لحظات براشون خیلی باارزش بود...دوست داشتن واسه همیشه این لحظات ادامه داشته باشن
شوگا:یونگهی میخوای یکم بریم آب بازی؟
یونگهی:آب بازی یونگی اقا؟
شوگا:اره خب
یونگهی:من تورو میشناسمت....مظلوم بازی درنیاد
شوگا دستشو و گرفت و همونطور که به سمت ساحل میدوید گفت:بیا بریم چشم گرگیم
جیمین و کیوکو مشروب میخوردن و میرقصیدن کلودی و میساکی هم همراهشون بودن
ادامه پارت آخر
شوگا و یونگهی وارد آب شدن....یونگهی که میخواست یکم شوگا رو اذیت کنه شروع کرد آب انداختن روش
شوگا هم متقابلا اینکارو میکرد....که در آخر رفت سمتش و از دور کمرش گرفت و نزدیک گوشش گفت
شوگا:میدونی نباید خطرناک بشم بیب
یونگهی:چرا باید خطرناک بشی؟
شوگا:لباساتو دیدی؟جذب بدنت شدن و بدنتو نشون میدن....نمیخوای که چشم های تک به تک مردای اینجا رو دربیارم؟
یونگهی:منکه مال توعم...نگران چی هستی؟
شوگا:نگران چیزی نیستم ولی خوشم نمیاد بقیه نگات کنن
یونگهی:خب نشونشون بده مال خودتم
۴.۳k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.