رمان جین
رمان جین
رفتیم دم خونه ی ات که دیدیم در بازه هنوز رد های خون روی زمین بود وسایل شکست بود و کف زمین پر از خورده شیشه بود
شوگا :ببینم تو اینکارارو کردی ؟
جونگ کوک : دست خودم نبود حالا یه زنگ بزن به اون پسره ببین کجاست
شوگا :از دست تو
جونگ کوک :بزار رو بلند گو
الکس :الو
شوگا :الو سلام
الکس :سلام شما ؟
شوگا :شوگام
الکس :براچی زنگ زدی ؟
شوگا :اومدیم دم خونه ات دیدیم خونه نیست رفتیم داخل همه جا پر خون بود ازش خبری داری ؟
الکس : اومدیم بیمارستان (یه اسم از خودتون در بیارین )
شوگا :ماهم تا نیم ساعت دیگه میایم
جونگ کوک :یعنی خالش خیلی بده ؟
شوگا :حالا وقت این حرفا نیست بیا بریم بیمارستان
از زبون ات
خوب یادمه همچین رو کامل یادمه جونگ کوک اومد داخل و اتفاقای بعدش اما به حسی بهم میگه به کسی نگم نمیدونم این حس از کجا داره میاد اما میخوام به حرفش گوش بدم
الکس :ات
ات:بله
الکس :شوگا داره میاد اینجا
ات:براچی ؟
الکس :نگرانت شدن
ات:اونا از کجا می دونن ؟
الکس :رفتن دم خونت دیدن نیستی نگران شدن
ات:باشه
الکس :میگم هنوز یادت نیومده که کی این بلا رو سرت آورده ؟
ات:الکس من واقعاً چیزی یادم نیست هروقت یادم اومد بهت میگم باشه
الکس:باشه
ات:میشه یه لحظه بری بیرون من یه تلفن دارم
الکس :باشه راحت باش
ات :ممنون
تا الکس رفت زنگ زدم به نگهبان خونه
؟:سلام خانم
ات:سلام یه کاری باید برام انجام بدی
؟:چیکار ؟
ات:الان میری داخل خونم توی اتاقم داخل کشوی سوم یه کلیده مال در قرمزس بازش میکنی تمام فیلم های دوربین هارو پاک کن
؟:چشم خانم
ات:فقط قبلش یه کپی از اون فیلم ها داخل فلش بریز به کسی نده اون فلش رو تا خودم بیام
؟:چشم
ات: خداحافظ
؟: خداحافظ
تا قطع کردم صدای در اومد
ات:بله
شوگا و جونگ کوک:سلام
ات:سلام
شوگا :حالت خوبه ؟
ات:آره مرسی
جونگ کوک :من معذرت میخوام
ات:براچی ؟!
جونگ کوک:برای..
الکس :ات عه سلام کی اومدین ؟
شوگا :تازه
ات:الکس راستی دکتر نگفت کی یادم می یاد ؟
الکس :نه ولی به زودی
جونگ کوک :چی یادت بیاد ؟
الکس :ات سرش ضربه خورده و خب برای همین اتفاقات دیشب رو یادش نمی یاد
جونگ کوک :آهان
ات:راستی جونگ کوک نگفتی باسه ی چی معذرت خواهی کردی
جونگ کوک :من ...ب..بخاطر اینکه مراقبت نبودیم
ات:براچی باید مراقبه ی یه غریبه باشین ؟وقتی هم که غریبه نبودم مواظبم نبودید چه برسه به الان پس معذرت خواهی لازم نیست
رفتیم دم خونه ی ات که دیدیم در بازه هنوز رد های خون روی زمین بود وسایل شکست بود و کف زمین پر از خورده شیشه بود
شوگا :ببینم تو اینکارارو کردی ؟
جونگ کوک : دست خودم نبود حالا یه زنگ بزن به اون پسره ببین کجاست
شوگا :از دست تو
جونگ کوک :بزار رو بلند گو
الکس :الو
شوگا :الو سلام
الکس :سلام شما ؟
شوگا :شوگام
الکس :براچی زنگ زدی ؟
شوگا :اومدیم دم خونه ات دیدیم خونه نیست رفتیم داخل همه جا پر خون بود ازش خبری داری ؟
الکس : اومدیم بیمارستان (یه اسم از خودتون در بیارین )
شوگا :ماهم تا نیم ساعت دیگه میایم
جونگ کوک :یعنی خالش خیلی بده ؟
شوگا :حالا وقت این حرفا نیست بیا بریم بیمارستان
از زبون ات
خوب یادمه همچین رو کامل یادمه جونگ کوک اومد داخل و اتفاقای بعدش اما به حسی بهم میگه به کسی نگم نمیدونم این حس از کجا داره میاد اما میخوام به حرفش گوش بدم
الکس :ات
ات:بله
الکس :شوگا داره میاد اینجا
ات:براچی ؟
الکس :نگرانت شدن
ات:اونا از کجا می دونن ؟
الکس :رفتن دم خونت دیدن نیستی نگران شدن
ات:باشه
الکس :میگم هنوز یادت نیومده که کی این بلا رو سرت آورده ؟
ات:الکس من واقعاً چیزی یادم نیست هروقت یادم اومد بهت میگم باشه
الکس:باشه
ات:میشه یه لحظه بری بیرون من یه تلفن دارم
الکس :باشه راحت باش
ات :ممنون
تا الکس رفت زنگ زدم به نگهبان خونه
؟:سلام خانم
ات:سلام یه کاری باید برام انجام بدی
؟:چیکار ؟
ات:الان میری داخل خونم توی اتاقم داخل کشوی سوم یه کلیده مال در قرمزس بازش میکنی تمام فیلم های دوربین هارو پاک کن
؟:چشم خانم
ات:فقط قبلش یه کپی از اون فیلم ها داخل فلش بریز به کسی نده اون فلش رو تا خودم بیام
؟:چشم
ات: خداحافظ
؟: خداحافظ
تا قطع کردم صدای در اومد
ات:بله
شوگا و جونگ کوک:سلام
ات:سلام
شوگا :حالت خوبه ؟
ات:آره مرسی
جونگ کوک :من معذرت میخوام
ات:براچی ؟!
جونگ کوک:برای..
الکس :ات عه سلام کی اومدین ؟
شوگا :تازه
ات:الکس راستی دکتر نگفت کی یادم می یاد ؟
الکس :نه ولی به زودی
جونگ کوک :چی یادت بیاد ؟
الکس :ات سرش ضربه خورده و خب برای همین اتفاقات دیشب رو یادش نمی یاد
جونگ کوک :آهان
ات:راستی جونگ کوک نگفتی باسه ی چی معذرت خواهی کردی
جونگ کوک :من ...ب..بخاطر اینکه مراقبت نبودیم
ات:براچی باید مراقبه ی یه غریبه باشین ؟وقتی هم که غریبه نبودم مواظبم نبودید چه برسه به الان پس معذرت خواهی لازم نیست
۱۴.۵k
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.