اسم عشقه ترسناک
اسم عشقه ترسناک
پارت ۱۵۲
[ ویو ملودی]
بهش نگاه کردم...داشت راست می گفت..تو چشماش حقیقت می دیدم.. به خودش چسبوندم...
ملودی : راستش باید یک چیز مهم می گفتم...ولی دیگه مهم نیست
ابرویی بالا انداخت
آرتور: تک تک کلمات برام مهمه... ملودی می دونم کارایی کردم که اشکت در آورده..ولی واقعا
تهه قلبم عاشقت هستم... این هیچکس نمی تونه عوض کنه
بهم دقیق تر نگاه کرد...
ملودی: باردارم ...بچه یک ماه شده
یهو سکوت کرد و جاخورد...ازم جدا شد چند قدم عقب رفت
ملودی: من بچه رو می خوام...حتی اگه تو نخوای... میتونم تنها بزرگش کنم...
به سمتم اومد محکم بغلم کرد...موهام بوسید...لبش به گردنم رسوند و محکم تر بوسید آروم گفت
آرتور: بچه ام نخوام ؟ ..خوب می دونی چقدر ازت یک بچه می خواستم... خیلی زود عقد می کنیم ...
متقابل بغلش کردم
ملودی: قول بده خیانت نکنی..اون موقع است که می تونم بهت اعتماد کنم
تو همون حالت گفت
آرتور: یونا یهو بهم آویزون شد...این یک خیانت محسوب میشه چون سریع به عقب هدایتش
نکردم..من خریت کردم..من ببخش....... فقط تو رو می خوام ..اگه دقیق می دیدی من هیچ حرکتی برای بوسیدنش نکردم
سرش عقب کشید ولی هنوز از کمرم گرفته بود.. انگار یک چیزی یادش اومده بود
آرتور: وقتی بچه مون حامله بودی این همه دوندگی کردی...من اذیتت کردم غش کردی..این
هیچ رابط//ه داشتیم..
ملودی: درسته ولی مورد آخری.. اشکالی نداشته...من تازه فهمیدم.....حتی یک روز هم نشده ...
آرتور: ادوارد می دونه ؟ ..برای همین با خنده نگاهت میکرد ..
ملودی: غروب بهش گفتم...من خواستم سریع بهت بگم ولی تو گفتی کار داری..قصد نداشتم تو از بچت بگیرم...می دونم چقدر بچهها دوست داری...
پیشونیم محکم بوسید
آرتور: تو دختر خوشگل خودمی ..... استراحت کن دیگه...
ملودی: بخاطر خودم می گی یا بچه ؟
پارت ۱۵۲
[ ویو ملودی]
بهش نگاه کردم...داشت راست می گفت..تو چشماش حقیقت می دیدم.. به خودش چسبوندم...
ملودی : راستش باید یک چیز مهم می گفتم...ولی دیگه مهم نیست
ابرویی بالا انداخت
آرتور: تک تک کلمات برام مهمه... ملودی می دونم کارایی کردم که اشکت در آورده..ولی واقعا
تهه قلبم عاشقت هستم... این هیچکس نمی تونه عوض کنه
بهم دقیق تر نگاه کرد...
ملودی: باردارم ...بچه یک ماه شده
یهو سکوت کرد و جاخورد...ازم جدا شد چند قدم عقب رفت
ملودی: من بچه رو می خوام...حتی اگه تو نخوای... میتونم تنها بزرگش کنم...
به سمتم اومد محکم بغلم کرد...موهام بوسید...لبش به گردنم رسوند و محکم تر بوسید آروم گفت
آرتور: بچه ام نخوام ؟ ..خوب می دونی چقدر ازت یک بچه می خواستم... خیلی زود عقد می کنیم ...
متقابل بغلش کردم
ملودی: قول بده خیانت نکنی..اون موقع است که می تونم بهت اعتماد کنم
تو همون حالت گفت
آرتور: یونا یهو بهم آویزون شد...این یک خیانت محسوب میشه چون سریع به عقب هدایتش
نکردم..من خریت کردم..من ببخش....... فقط تو رو می خوام ..اگه دقیق می دیدی من هیچ حرکتی برای بوسیدنش نکردم
سرش عقب کشید ولی هنوز از کمرم گرفته بود.. انگار یک چیزی یادش اومده بود
آرتور: وقتی بچه مون حامله بودی این همه دوندگی کردی...من اذیتت کردم غش کردی..این
هیچ رابط//ه داشتیم..
ملودی: درسته ولی مورد آخری.. اشکالی نداشته...من تازه فهمیدم.....حتی یک روز هم نشده ...
آرتور: ادوارد می دونه ؟ ..برای همین با خنده نگاهت میکرد ..
ملودی: غروب بهش گفتم...من خواستم سریع بهت بگم ولی تو گفتی کار داری..قصد نداشتم تو از بچت بگیرم...می دونم چقدر بچهها دوست داری...
پیشونیم محکم بوسید
آرتور: تو دختر خوشگل خودمی ..... استراحت کن دیگه...
ملودی: بخاطر خودم می گی یا بچه ؟
- ۲۰.۰k
- ۱۲ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط