ازدواج اجباری ~♡~پارت۱۲
ازدواج اجباری ~♡~پارت۱۲
رونا ویو:
از باشگاه اومدم بیرون دیدم ماشینم خراب شده
رونا:هوفف حالا چیکار کنم من ای خدااا
زنگ زدم که رد داد
رونا:ای بابا چرا رد میدی مرد حسابی
دوباره زنگ زدم قط کرد بار سوم زنگ زدم که فهمیدم گوشیشو خاموش کرده بوده
رونا:لعنتیییی شارژ گوشیمم تموم شدددد حالا چه گهی بخورم..اصن نباید به اون الاغ زنگ میزدم این همه آدم اههه رونای..
رونا:چیکار کنم حالا...که از دور تاکسی رو دیدم دستمو گرفتم جلو
راننده:بفرمایید
سوار شدم و آدرسم گفتم دیشب دیر خوابیدم خوابم میومد چشمام بستم تا برسم خونه یکم بخوابم........(اون موقعه که تاکسی گرفت ساعت ۱۱ ظهر بود الان ساعت ۳ بعد از ظهره)
خیلی گرم بود لای چشمام رو باز کردم دیدم بالا تابلو زده جاده توکیو یهو پریدم و (بچها اینجا رو تو واقعیت برام اتفاق افتاده بوده رو نوشتم)
رونا:هییی مرتیکه کجا میبری منو
راننده:راهش از اینجاست
رونا:چیمیگی از شهر خارج شدیم الان تو خارج از شهریم بزن کنار
راننده:ا...
رونا:بزنن کناررررر/داد و جیغ
زد کنار که سریع پیاده شده
رونا:مرتیکههههه تو میدونی من اصلا کیمممم گاو گول گازشو داد و رفت
رونا:واییی حالا چیکار کنم من بدبخت شدم/ترس
داشتم اروم اروم راه میرفتم تا کی باید راه برم آخه
رونا:آیی بد بخت شدم
.
.
.
رونا:ساعت ۶ شد ای خدا من چیکار کنم
رونا:خیلییی گشنمه هوفف لعنت بهت کیم تهیونگ
داشتم همینجوری راه میرفتم که چشمم به کای خورد
رونا:کای اینجا چیکار میکنی
کای:رونا خودت اینجا چیکار میکنی
رونا:خب من...قضیش طولانیه بعدا بهت میگم تو اینجا چیکار میکنی
کای:مامان بزرگم رو بردم توکیو الان داشتم بر میگشتم
رونا:آها میگم میشه منو برسونی خونه
کای:آره اره حتما
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
کای:حتما گشنته بیا این ساندویچ رو بخور
رونا:او خیلی ممنونم
شروع کردم ساندویچ خوردن
کای:شنیدم ازدواج کردی
رونا:اوهوم ..ولی از سر دوست داشتن نیست که برای شرکته
کای:آها ینی دوسش نداری
رونا:نه بابا ما مثل کارد و چنگالیم
کای:😂
رونا:😂
کای:خب..امم از کسی چی از کسی خوشت میاد
رونا:اوممم فک نکنم..تو چی
کای:راستش من از یکی خوشم میاد
رونا:راس میگی
کای:اوم
رونا:بگو ببینم کیه هان
کای:تو نمیشناسیش دوستمه
رونا:اووو چند سالشه
کای:عههه ازم حرف نکش نمیخوام بگم
رونا:خب باشه..بهش اعتراف کردی
کای:نع راستش میترسم
رونا: چرا
کای:میترسم قبولم نکنه
رونا:وا چرا مرد به این خوشتیپی آقایی مهربون دختر کش چرا نکنه
کای:نمیدونم
رونا:نگران نباش خوشش میاد
کای:امیدوارم
رونا:کی میرسیم
کای:۵ ساعت دیگه
رونا:اوهوع پس من میخوابم رسیدیم بیدارم کن
کای:باشه...ادرست رو ندادی که
رونا:اوا راس میگیا**(مثلاادرس رو گف)
و خوابیدم(بچه خستس هی میخوابه🤧😂)
........
رونا ویو:
از باشگاه اومدم بیرون دیدم ماشینم خراب شده
رونا:هوفف حالا چیکار کنم من ای خدااا
زنگ زدم که رد داد
رونا:ای بابا چرا رد میدی مرد حسابی
دوباره زنگ زدم قط کرد بار سوم زنگ زدم که فهمیدم گوشیشو خاموش کرده بوده
رونا:لعنتیییی شارژ گوشیمم تموم شدددد حالا چه گهی بخورم..اصن نباید به اون الاغ زنگ میزدم این همه آدم اههه رونای..
رونا:چیکار کنم حالا...که از دور تاکسی رو دیدم دستمو گرفتم جلو
راننده:بفرمایید
سوار شدم و آدرسم گفتم دیشب دیر خوابیدم خوابم میومد چشمام بستم تا برسم خونه یکم بخوابم........(اون موقعه که تاکسی گرفت ساعت ۱۱ ظهر بود الان ساعت ۳ بعد از ظهره)
خیلی گرم بود لای چشمام رو باز کردم دیدم بالا تابلو زده جاده توکیو یهو پریدم و (بچها اینجا رو تو واقعیت برام اتفاق افتاده بوده رو نوشتم)
رونا:هییی مرتیکه کجا میبری منو
راننده:راهش از اینجاست
رونا:چیمیگی از شهر خارج شدیم الان تو خارج از شهریم بزن کنار
راننده:ا...
رونا:بزنن کناررررر/داد و جیغ
زد کنار که سریع پیاده شده
رونا:مرتیکههههه تو میدونی من اصلا کیمممم گاو گول گازشو داد و رفت
رونا:واییی حالا چیکار کنم من بدبخت شدم/ترس
داشتم اروم اروم راه میرفتم تا کی باید راه برم آخه
رونا:آیی بد بخت شدم
.
.
.
رونا:ساعت ۶ شد ای خدا من چیکار کنم
رونا:خیلییی گشنمه هوفف لعنت بهت کیم تهیونگ
داشتم همینجوری راه میرفتم که چشمم به کای خورد
رونا:کای اینجا چیکار میکنی
کای:رونا خودت اینجا چیکار میکنی
رونا:خب من...قضیش طولانیه بعدا بهت میگم تو اینجا چیکار میکنی
کای:مامان بزرگم رو بردم توکیو الان داشتم بر میگشتم
رونا:آها میگم میشه منو برسونی خونه
کای:آره اره حتما
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
کای:حتما گشنته بیا این ساندویچ رو بخور
رونا:او خیلی ممنونم
شروع کردم ساندویچ خوردن
کای:شنیدم ازدواج کردی
رونا:اوهوم ..ولی از سر دوست داشتن نیست که برای شرکته
کای:آها ینی دوسش نداری
رونا:نه بابا ما مثل کارد و چنگالیم
کای:😂
رونا:😂
کای:خب..امم از کسی چی از کسی خوشت میاد
رونا:اوممم فک نکنم..تو چی
کای:راستش من از یکی خوشم میاد
رونا:راس میگی
کای:اوم
رونا:بگو ببینم کیه هان
کای:تو نمیشناسیش دوستمه
رونا:اووو چند سالشه
کای:عههه ازم حرف نکش نمیخوام بگم
رونا:خب باشه..بهش اعتراف کردی
کای:نع راستش میترسم
رونا: چرا
کای:میترسم قبولم نکنه
رونا:وا چرا مرد به این خوشتیپی آقایی مهربون دختر کش چرا نکنه
کای:نمیدونم
رونا:نگران نباش خوشش میاد
کای:امیدوارم
رونا:کی میرسیم
کای:۵ ساعت دیگه
رونا:اوهوع پس من میخوابم رسیدیم بیدارم کن
کای:باشه...ادرست رو ندادی که
رونا:اوا راس میگیا**(مثلاادرس رو گف)
و خوابیدم(بچه خستس هی میخوابه🤧😂)
........
۵.۲k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.