پارت134
#پارت134
_ اینم قهوه !
به ساعتش نگاهی انداخت و گفت :
_سریع عکستو بگیر باید بریم !
جایی کار دارم ...
مهری سر تکان داد ، گوشی روزبه را برداشت و گفت :
_من به کمکت احتیاج دارم واسه عکس !
روزبه ابرو بالا انداخت .
_ چه کمکی ؟!!
کمک ؟
محال بود کمکش ندهد !
اصلا مهری جان میخواست .
نامرد بود اگر ندهد...
مهری فنجان های قهوه را جابه جا کرد و آنطور که دلش میخواست چید .
با خودش کلنجار می رفت که چه طور به روزبه بگوید .
خجالت می کشید و از طرفی باید عکسش را می گرفت .
با خودش گفت :
"کاش حداقل ضایم نکنه "
کیفش را برداشت و تسبیحِ فیروزه ای و براقش را از آن بیرون کشید و کنار فنجان قهوه اش گذاشت .
روزبه به حرکات مهری خیره بود !
چشم ریز کرده و منتظر بود ببیند مهری چه میخواهد؟
کنجکاو بود !
_نه مثل اینکه واقعا میخوای هنرتو نشون بدی !
+معلومه که میخوام هنرمو نشون بدم!
دودلی و خجالت را کنار گذاشت و دستش را به سمت روزبه دراز کرد.
+خب !
تندتند پلک زد و ادامه داد:
+دستتو بده !
چشمان روزبه برق زد .
دلش زیر و رو شد از این درخواست مهری .
شانه بالا انداخت و با ذوق و خنده گفت:
_با کمال میل خانوم !
دستش را دراز کرد و دست مهری را گرفت .
لب پایینی اش را گاز گرفت و نفس عمیقی کشید .
همه ی این کار ها را کرد که کمی هیجان و ذوق زدگی اش را کنترل کند اما به نظرش در این کار موفق نبود.
. . .
_ اینم قهوه !
به ساعتش نگاهی انداخت و گفت :
_سریع عکستو بگیر باید بریم !
جایی کار دارم ...
مهری سر تکان داد ، گوشی روزبه را برداشت و گفت :
_من به کمکت احتیاج دارم واسه عکس !
روزبه ابرو بالا انداخت .
_ چه کمکی ؟!!
کمک ؟
محال بود کمکش ندهد !
اصلا مهری جان میخواست .
نامرد بود اگر ندهد...
مهری فنجان های قهوه را جابه جا کرد و آنطور که دلش میخواست چید .
با خودش کلنجار می رفت که چه طور به روزبه بگوید .
خجالت می کشید و از طرفی باید عکسش را می گرفت .
با خودش گفت :
"کاش حداقل ضایم نکنه "
کیفش را برداشت و تسبیحِ فیروزه ای و براقش را از آن بیرون کشید و کنار فنجان قهوه اش گذاشت .
روزبه به حرکات مهری خیره بود !
چشم ریز کرده و منتظر بود ببیند مهری چه میخواهد؟
کنجکاو بود !
_نه مثل اینکه واقعا میخوای هنرتو نشون بدی !
+معلومه که میخوام هنرمو نشون بدم!
دودلی و خجالت را کنار گذاشت و دستش را به سمت روزبه دراز کرد.
+خب !
تندتند پلک زد و ادامه داد:
+دستتو بده !
چشمان روزبه برق زد .
دلش زیر و رو شد از این درخواست مهری .
شانه بالا انداخت و با ذوق و خنده گفت:
_با کمال میل خانوم !
دستش را دراز کرد و دست مهری را گرفت .
لب پایینی اش را گاز گرفت و نفس عمیقی کشید .
همه ی این کار ها را کرد که کمی هیجان و ذوق زدگی اش را کنترل کند اما به نظرش در این کار موفق نبود.
. . .
۱.۹k
۰۶ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.