پارت

#پارت132
"روزبه"

_باید؟!

مهری قاشق بستنی اش را به سمت روزبه تکان داد و گفت :

+بااااااید!

خیره به چشمان مهری این بار با تاکید بیشتری پرسید.

_مهرنوش ، باید؟؟؟!

یادش افتاد به آخرین باری که سر این کلمه لج کرده بود و واکنش روزبه به کلمه ی "باید".
آب دهانش را قورت داد و چشم از چشم های مرموز روزبه گرفت و به ظرف بستنی اش خیره شد .
با خودش فکر کرد که محال است اینجا وسط کافه ، روزبه بتواند اذیتش کند .
اصلا بتواند هم ، همچین کاری را نمی کند .
شجاعت ، دوباره به چشمانش برگشت.
سرش را بالا گرفت و گفت.

_من قهوه میخوام ، چون میخوام عکس هنری بگیرم و تو هم باااااااید واسم سفارش بدی !

چشمان روزبه از تغییر ناگهانی مهری گرد شد .

آمد جوابش را دهد که مهری زودتر گفت :

+نمیتونی کاری کنی !

روزبه چشمانش را جمع کرد و دستش را روی میز به سمت مهری حرکت داد.

_مطمئنی ؟! بخوام میتونما ...

مهری خودش را عقب کشید به صندلی تکیه داد .

+خسیس ، بگو نمیخوام قهوه واست بگیرم خودتو راحت کن
...
دیدگاه ها (۱)

#پارت133روزبه خندید و دستش را به معنای "خاک تو سرت " به سمت ...

#پارت134_ اینم قهوه !به ساعتش نگاهی انداخت و گفت :_سریع عکست...

#پارت131_مهری؟!یک دستش را زیر چانه زده بود و با دست دیگرش گو...

#پارت130"مهرنوش"آرنجش را روی میز گذاشت و دست هایش را در هم گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط