qart 3
qart 3
قدرت عشق
از اون ورم اون آرا لعنتی برگشته دیگه واقعا نمیدونستم چیکار کنم داشتم همینجوری با خودم حرف میزدم که نفهمیدم کی خوابم برد )
[فردا صبح]
ویو تهیونگ
(دیدم جه یی هنوز خوابه بیدارش نکردم بوسه ای رو پیشونیش گذاشتم رفتم پایین تا صبحونه حاضر کنم)
ویو جه یی
(از خواب بیدار شدم دیدم تهیونگ کنارم نیس داشت گریم میگرفت نمیدونم چرا تو این چند روزه بیشتر از قبل بهش وابسته شدم و میخوام از کنارم تکون نخوره)
جه یی: تهیونگ...تهیونگ(با گریه)
تهیونگ: چی شده عزیزم چرا گریه میکنی( با نگرانی)
جه یی اومد سمتم بغلم کرد
جه یی: هیچی فکر کردنم رفتی سر کار (با گریه)
تهیونگ:خوب عزیزم منکه باید بلاخره برم سرکار این مگه گریه داره نفصم حتما بخاطر بارداری چون تو دوران بارداری هورمونا تغییر میکنن
جه یی: یااا تو این چیزارو از کجا میدونی؟
تهیونگ:بله دیگه ما اینیم دربارش تحقیق کردم،خوب حالا دیگ بیا بریم صبحونه بخوریم
جه یی:نه من نمیخورم حالم بد میشه
تهیونگ:عزیزم اینطوری که نمیشه باید یه چیزی بخوری حداقل بیا بریم یکی دو لقمه بخور
جه یی:باشه
تهیونگ: آفرین
رفتیم بعد اینکه صبحونه خوردیم تهیونگ آماده شد برا رفتن برای سرکار
منم نشستم تا یه کتاب که مینوشتم ادامش بدم
تهیونگ:من رفتم عزیزم فعلا
جه یی:باشه عشقم خدافظ
تهیونگ:زیادم نشین اونطوری
جه یی: یااا باشه دیگ برو
تهیونگ:اوک فعلا:با خنده
ویو تهیونگ
(رفتم سوار ماشین شدم تا برم شرکت رسیدم دم در شرکت سویچ رو دادم به یکی از کارکنا تا ماشینو ببره پارکینگ بعد رفتم تو شرکت و در اتاقم رو باز کردم دیدم.........
قدرت عشق
از اون ورم اون آرا لعنتی برگشته دیگه واقعا نمیدونستم چیکار کنم داشتم همینجوری با خودم حرف میزدم که نفهمیدم کی خوابم برد )
[فردا صبح]
ویو تهیونگ
(دیدم جه یی هنوز خوابه بیدارش نکردم بوسه ای رو پیشونیش گذاشتم رفتم پایین تا صبحونه حاضر کنم)
ویو جه یی
(از خواب بیدار شدم دیدم تهیونگ کنارم نیس داشت گریم میگرفت نمیدونم چرا تو این چند روزه بیشتر از قبل بهش وابسته شدم و میخوام از کنارم تکون نخوره)
جه یی: تهیونگ...تهیونگ(با گریه)
تهیونگ: چی شده عزیزم چرا گریه میکنی( با نگرانی)
جه یی اومد سمتم بغلم کرد
جه یی: هیچی فکر کردنم رفتی سر کار (با گریه)
تهیونگ:خوب عزیزم منکه باید بلاخره برم سرکار این مگه گریه داره نفصم حتما بخاطر بارداری چون تو دوران بارداری هورمونا تغییر میکنن
جه یی: یااا تو این چیزارو از کجا میدونی؟
تهیونگ:بله دیگه ما اینیم دربارش تحقیق کردم،خوب حالا دیگ بیا بریم صبحونه بخوریم
جه یی:نه من نمیخورم حالم بد میشه
تهیونگ:عزیزم اینطوری که نمیشه باید یه چیزی بخوری حداقل بیا بریم یکی دو لقمه بخور
جه یی:باشه
تهیونگ: آفرین
رفتیم بعد اینکه صبحونه خوردیم تهیونگ آماده شد برا رفتن برای سرکار
منم نشستم تا یه کتاب که مینوشتم ادامش بدم
تهیونگ:من رفتم عزیزم فعلا
جه یی:باشه عشقم خدافظ
تهیونگ:زیادم نشین اونطوری
جه یی: یااا باشه دیگ برو
تهیونگ:اوک فعلا:با خنده
ویو تهیونگ
(رفتم سوار ماشین شدم تا برم شرکت رسیدم دم در شرکت سویچ رو دادم به یکی از کارکنا تا ماشینو ببره پارکینگ بعد رفتم تو شرکت و در اتاقم رو باز کردم دیدم.........
۲۸.۴k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.