🥲ادامه چند پارتی نامجون قسمت ۳🥲
🥲ادامه چند پارتی نامجون قسمت ۳🥲
با دیدن من خندیدنش محو شد صورتش یک لحظه به سرخی رفت شیشه شرابی که دستش بود رو محکم روی زمین کوبید که به هزار تیکه تبدیل شد خواستم آرومش کنم تمام تلاشم رو کردم ولی نتونستم با علامتی که با دست چپش داد فکر کردم قراره به من شلیک بشه من خودم رو برای هر چیزی آماده کرده بودم که به اینجا بیام میدونستم اگه پام رو اینجا بذارم ممکنه هرگز زنده از اینجا بیرون نرم ولی با دیدن نامجونی که روی زمین افتاده و غرق در خونه شوکه و ناباور به چیزی که میدیدمو نمیتونستم باور کنم با غم و دردی که قلبم داشت روی زمین افتادم و اون بود که با یه لبخند چندش و ترسناک سمتم میومد نمیخواستم بهم دست بزنه میدونستم چه هدفی داره چون بارها و بارها بود که نامجون منو از دست اون روانی نجات داده بود حالا که نامجونی نبود حالا که کسی نبود که تمام زندگیم رو براش بدم کسی نبود که سایه بالا سرم باشه کسی که بهش عشق بورزم لحظهای درنگ نکردم و اسلحهای که پشت کمرم مخفی کرده بودم رو بیرون آوردم و بوم شلیک کردم اون دو تای دیگه هم شلیک کردن به سمت من اون مین جون حروم زاده مرد تیر یکی از اون دو بادیگارد به شکم من برخورد کرد بعد از برخورد تیر به شکمم
با دیدن من خندیدنش محو شد صورتش یک لحظه به سرخی رفت شیشه شرابی که دستش بود رو محکم روی زمین کوبید که به هزار تیکه تبدیل شد خواستم آرومش کنم تمام تلاشم رو کردم ولی نتونستم با علامتی که با دست چپش داد فکر کردم قراره به من شلیک بشه من خودم رو برای هر چیزی آماده کرده بودم که به اینجا بیام میدونستم اگه پام رو اینجا بذارم ممکنه هرگز زنده از اینجا بیرون نرم ولی با دیدن نامجونی که روی زمین افتاده و غرق در خونه شوکه و ناباور به چیزی که میدیدمو نمیتونستم باور کنم با غم و دردی که قلبم داشت روی زمین افتادم و اون بود که با یه لبخند چندش و ترسناک سمتم میومد نمیخواستم بهم دست بزنه میدونستم چه هدفی داره چون بارها و بارها بود که نامجون منو از دست اون روانی نجات داده بود حالا که نامجونی نبود حالا که کسی نبود که تمام زندگیم رو براش بدم کسی نبود که سایه بالا سرم باشه کسی که بهش عشق بورزم لحظهای درنگ نکردم و اسلحهای که پشت کمرم مخفی کرده بودم رو بیرون آوردم و بوم شلیک کردم اون دو تای دیگه هم شلیک کردن به سمت من اون مین جون حروم زاده مرد تیر یکی از اون دو بادیگارد به شکم من برخورد کرد بعد از برخورد تیر به شکمم
۹.۶k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.