پارت صد و پنج...
#پارت صد و پنج...
#جانان..
کارن : خنگی یا داری ادشو در میاری...
من: هیچم خنگ نیستم...
کارن: بله کاملا مشخصه...بیا یکی از این ستا رو انتخاب کن تو دختری سلیقه ترانه شاید بدونی یه چیز خوشگل بردار...
با غیض رو برگردوندم و شروع کردم به نگاه کردن ولی به دلم ننشستن ...
کارن: چی شد؟
من: میگم اینا قشنگ نیستن دیگه مدل ندارع...
کارن رو به فروشنده حرفی زد اونم رفت و دوباره با چند مدل اومد توشون یکی خوب بود به کارن نشون دادم که اونم قبول کرد...
منم باید دلم میخواست کادو بدم ولی پولی نداشت یهو یاد گردنبند الله گردنم افتادم سریع درش اوردم و گرفتم سمت کارن...
من: میگم میشه اینو واسم بفروشی به پولش احتیاج دارم...
کارن: پول میخوای چی کار؟؟؟..
من : بگو میشه یا نه ...
کارن با شک نگاهی بهم انداخت و گردنبد رو به فروشنده داد و کمی باهاش حرف زد بعد به من گفت: پول میخوای یا جاش طلا میخوای...
من: نه کمی رو طلا بقیه اش رو پولم میخوام...
کارن حرفم رو به فروشنده گفت ..
من: میشه بگی واسم مدل پلاک هاشون رو بیارن...
کارن دوباره به فروشنده گفت اونم چند تا مدل اورد توی اونا یک پلاک و زنجیری که ظریف بود و قلب مانند رو گرفتم و به کارن گفتم اینو میخوام اونم داد فروشنده واسم بزاره جعبه ..
کارن: بیا این سویچ برو توی ماشین من بیام ...
سری تکون دادم و رفتم توی ماشین نشستم کارن بعد از چند دقیقه اومد سوار شد مقداری پول طرفم گرفت و گفت:
بیا اینم اضافه یپول پلاکت...
دستم رودراز کرد و پول رو گرفتم و گفتم:
میشه بری یه عطر فروشی ..لطفا..
کارن: عطر فروشی واسه چی...
من: میخوام واسه کامین هدیه بخرم...
چیزی نگفت و حرکت کرد بعد کمی جلوی یه پاساژ ایستاد با هم پیاده شدیم و منم باز پشت کارن راه افتادم توی مغازه عطر فروشی رفت و با فروشنده شروع به صحبت کرد ...
من: میگم میشه بگی یه عطری اندازه پولی که بهم دادی بگی واسم عطر بیاره..
کارن سری تکون داد و دوباره مشغول صحبت شد با فروشنده چند تا عطر اورد که تست کنیم با کارن مشغول شدیم
من: میگم میشه بگی کدوم رو کامین بهتر میپسنده..
کارن: اره بیا این فک کنم خوشش بیاد داد به فروشنده که واسمونذشت توی پاکت و داد دستمون پولم رو در اوردم و گرفتم طرف کارن و گفتم:
بیا با این حساب کن ممنون که کمکم کردی..
کارن: میخوای من حساب کنم تو اونو بردار واسه خودت ..
من: نه این کادو مال منه پس با پول خودم حساب کن...
کارن چند تا از اسکناس ها رو برداشت فقط سه تاش موند تشکر کردیم از فروشنده و اومدم بیرون سوار ماشین شدیم خیلی خسته شده بودم ولی خیلی خوب شد که تونستم واسه دوتاشون کادو بخرم خیلی کامین واسم عزیز بود درسته که چند وقت نیست بیشتر نیست دیدمش واقعا با هم کم اتیش نسوزوندیم یاد سرسره بازی کردنمون روی نرده راه پله افتادم خندم گرفته بود که..
#جانان..
کارن : خنگی یا داری ادشو در میاری...
من: هیچم خنگ نیستم...
کارن: بله کاملا مشخصه...بیا یکی از این ستا رو انتخاب کن تو دختری سلیقه ترانه شاید بدونی یه چیز خوشگل بردار...
با غیض رو برگردوندم و شروع کردم به نگاه کردن ولی به دلم ننشستن ...
کارن: چی شد؟
من: میگم اینا قشنگ نیستن دیگه مدل ندارع...
کارن رو به فروشنده حرفی زد اونم رفت و دوباره با چند مدل اومد توشون یکی خوب بود به کارن نشون دادم که اونم قبول کرد...
منم باید دلم میخواست کادو بدم ولی پولی نداشت یهو یاد گردنبند الله گردنم افتادم سریع درش اوردم و گرفتم سمت کارن...
من: میگم میشه اینو واسم بفروشی به پولش احتیاج دارم...
کارن: پول میخوای چی کار؟؟؟..
من : بگو میشه یا نه ...
کارن با شک نگاهی بهم انداخت و گردنبد رو به فروشنده داد و کمی باهاش حرف زد بعد به من گفت: پول میخوای یا جاش طلا میخوای...
من: نه کمی رو طلا بقیه اش رو پولم میخوام...
کارن حرفم رو به فروشنده گفت ..
من: میشه بگی واسم مدل پلاک هاشون رو بیارن...
کارن دوباره به فروشنده گفت اونم چند تا مدل اورد توی اونا یک پلاک و زنجیری که ظریف بود و قلب مانند رو گرفتم و به کارن گفتم اینو میخوام اونم داد فروشنده واسم بزاره جعبه ..
کارن: بیا این سویچ برو توی ماشین من بیام ...
سری تکون دادم و رفتم توی ماشین نشستم کارن بعد از چند دقیقه اومد سوار شد مقداری پول طرفم گرفت و گفت:
بیا اینم اضافه یپول پلاکت...
دستم رودراز کرد و پول رو گرفتم و گفتم:
میشه بری یه عطر فروشی ..لطفا..
کارن: عطر فروشی واسه چی...
من: میخوام واسه کامین هدیه بخرم...
چیزی نگفت و حرکت کرد بعد کمی جلوی یه پاساژ ایستاد با هم پیاده شدیم و منم باز پشت کارن راه افتادم توی مغازه عطر فروشی رفت و با فروشنده شروع به صحبت کرد ...
من: میگم میشه بگی یه عطری اندازه پولی که بهم دادی بگی واسم عطر بیاره..
کارن سری تکون داد و دوباره مشغول صحبت شد با فروشنده چند تا عطر اورد که تست کنیم با کارن مشغول شدیم
من: میگم میشه بگی کدوم رو کامین بهتر میپسنده..
کارن: اره بیا این فک کنم خوشش بیاد داد به فروشنده که واسمونذشت توی پاکت و داد دستمون پولم رو در اوردم و گرفتم طرف کارن و گفتم:
بیا با این حساب کن ممنون که کمکم کردی..
کارن: میخوای من حساب کنم تو اونو بردار واسه خودت ..
من: نه این کادو مال منه پس با پول خودم حساب کن...
کارن چند تا از اسکناس ها رو برداشت فقط سه تاش موند تشکر کردیم از فروشنده و اومدم بیرون سوار ماشین شدیم خیلی خسته شده بودم ولی خیلی خوب شد که تونستم واسه دوتاشون کادو بخرم خیلی کامین واسم عزیز بود درسته که چند وقت نیست بیشتر نیست دیدمش واقعا با هم کم اتیش نسوزوندیم یاد سرسره بازی کردنمون روی نرده راه پله افتادم خندم گرفته بود که..
۱۲.۲k
۰۹ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.